دل «شهاب» برایت تنگ شده

تقدیم به خانواده معزز «شهدای غدیر»

سلام سردار! ما که نمی شناختیم تو را، ما که نمی دانستیم «حسن تهرانی مقدم» کیست، اما دل «شهاب، ۳» روزی است تنگ شده برایت. مثل دل شهدا که خیلی برایت تنگ شده بود، اما تو با کلید ایمان و خودباوری، قفل در شهادت را چه قشنگ باز کردی. حالا تو، در کنار شهدایی. در آغوش بچه های مهربان «کانال ماهی». پیش مصطفی چمران. قطعه سرداران. چنین بزمی، تو را کم داشت گمانم. می شود برای ما از احوالات حسن باقری بگویی؟ می شود بگویی رستگار، چه کار دارد می کند در بهشت؟ راستی! حالا که ساکن قطعه ای از بهشت شده ای، سلام ما را به کریمی و برادران دستواره برسان. اصلا حق با تو بود؛ جنگ تمام شد، اما سفره شهادت، برچیده نشد. تو با خون سرخت، حرفت را بر کرسی نشاندی و رفتی. با اشک های دختر ۵ ساله ات و با صلابت پسرت که از امتداد راه تو حرف می زد. برای بچه های سپاه، ارتش، بسیج، چه جنگ باشد و چه جنگ نباشد، الحق که شهادت را نمی توان تحریم کرد. بعید می دانم کسی بتواند مفهوم این جملات را برای اوباما ترجمه کند. آمریکا باید شکست از سپاه خامنه ای را فقط و فقط تجربه کند. غرب، غریب است با مفاهیم ما. با معارف ما. هنوز محرم نشده، ملت ما باز هم رنگ و بوی «حسین» گرفت؛ عطر خون خدا. حضرت کرببلا! این هم از مسافر ما. باز هم برایت قربانی آورده ایم. اصلا جز شهادت، هیچ نیست تقدیر ما. دیروز، «شهدای عرفه» و امروز، «شهدای غدیر»؛ یعنی که در باغ شهادت، باز، باز است برای ما. ما قبل از «هل من ناصر» حسین، خون می دهیم برایش. ما برای شهادت، عجله داریم. ما آماده ایم؛ خامنه ای، این را می داند. آمریکا و اسرائیل در مصاف با رهبر ما، با یک ملت، یک امت طرف است. بحث یک تن نیست؛ بحث یک وطن است؛ یک وطن بی مرز. نظام سلطه برای حریف جمهوری اسلامی شدن، ابتدا باید از سد بیداری اسلامی بگذرد. قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، زیرکی کرد و مرز ما را با دشمن تغییر داد. حالا ما در خاک دست نشانده های دشمن، در خاک خود دشمن، با دشمن می جنگیم. «شهاب ۳» خیلی برد دارد. دانش بچه های علمی سپاه، خیلی برد دارد. ما دیگر در فکه با دشمن نمی جنگیم. با ما در آستانه ظهور، از مکه و کربلا باید سخن بگویید. ما لازم شود، «احتمالا نظامی» نیستیم؛ «حتما نظامی» هستیم. ما از آنچه آژانس می پندارد، خطرناک تریم برای نظام سلطه. دهه فجر ما هنوز هم «سلسله والفجر» دارد. ما همان نسل کربلای پنج ایم. ما را آب اروند، مرد بار آورده است. ما را خاک فکه، کربلایی بار آورده. نسیم عاشورا، اجازه نمی دهد که ما از تحریم بترسیم. از دل تحریم دشمن، خون «حسن تهرانی مقدم» جوشید؛ هر چه این تحریم، هوشمندانه تر شود، عدد دانشمندان ما بیشتر می شود. حالا سپاه، فقط دانشگاه شهادت نیست. پایگاه علم است و دانش.

سردار! تو به شهادت رسیدی، اما دسترنجت، همچنان رنج می دهد دشمن را. هر فشنگ تو، همچنان تیری است بر قلب تحریم. حتی تابوت تو، برای دشمن حکم باروت است. خون تو اسلحه ماست. خاورمیانه باز هم روی انگشت سرداران سپاه خواهد چرخید. ما شاید تو را از دست داده باشیم، اما دشمن هنوز مانده که از تیرهای تو، و سفیر خشم شاگردانت، تیر بخورد. گلوله هایت هنوز هست و عمرشان جاودانه است. شاگردانت در سازمان خودکفایی سپاه، بوی استاد شهیدشان را گرفته اند. مغز متفکر عرصه نظامی سپاه، تا «سجیل» و «رعد» و «ثاقب» هست، متلاشی خواهد کرد مغز دشمن را، و «شهاب» در «غدیر ذوالفقار» با جانشین تو بیعت می کند، سردار!

***

سردار! مهمات سپاه، کارشان، داغ گذاشتن بر دل دشمن است. در این ملک، تا لباس سپاه به رنگ سبز علوی است، نسل خیبرشکنان، ابتر نمی ماند. شنیده ام موشک هایت تا قلب نتانیاهو برد دارد. شنیده ام «آقا» تو را دوست دارد. شنیده ام دستت زخم تحریم بسته است، اما تو به خودکفایی باور داری. نگاه کن افعال مرا! مضارع استمراری است. این همه را وقتی فهمیدم که تو به شهادت رسیدی، اما اسلحه ات هنوز گرم گرم است.

***

سردار! شاید صلاح نبود که ما تو را بشناسیم. تو نباید رسانه ای می شدی. دشمن نباید دانشمندان عرصه نظامی ما را می شناخت. رسانه ملی نباید تو را به مردم معرفی می کرد. تو نباید دیده می شدی. این همه، بدیهیات اصول نظامی است، اما شهادت، پرده از گمنامی تو کنار زد. از این پس، ما تو را بیشتر خواهیم شناخت. هر سلاح معجزه آسایی که توسط سپاه، به خط تولید برسد، معرفت ما را نسبت به تو بیشتر خواهد کرد. تو اگر رفته ای، اما کامل کرده ای رسالتت را. بذر علم و دانش نظامی تو، کاشته شده در دل سپاه. ما هنوز منتظر برداشت محصولات تو و همرزمان و شاگردانت هستیم. وقت هر برداشتی، سلام خواهیم فرستاد به روح تو و به ارواح مطهر همه شهدا. شهدا داشته های ما هستند، برای فصل برداشت. بی برادر نمی ماند «شهاب». خون سرخ تو، خبر از نزدیک بودن فصل برداشت می دهد. هم سنگرانت مشغول کارند.

***

سردار! هیچ دقت کرده ای، جای مزار تو در قطعه سرداران، خالی بود؟! جایی که ما دیده بودیم، یک گل لاله کم داشت. ممنون که قشنگ تر کردی، بهشت زهرای ما را. راستی! ممنون که هنوز هم زنده ای. سپاه، با همان موشک تو، چشم دشمن را از حدقه درخواهد آورد. دست برادری بسته با تو «شهاب» و با خونت، هم قسم شده اند، هم سنگرانت. «حسن تهرانی مقدم» یک نام نیست؛ یک مرام است. این مرام تا صبح صادق، تدریس می شود در دانشگاه سپاه. ای شهید! ما با خون تو برای دشمن، خط و نشان می کشیم؛ حالا هم ما تو را می شناسیم و هم دشمن. آقای آمریکا! به این می گویند «سمفونی خون». ترجمه نکن، به زودی تجربه اش می کنی…

«حسین قدیانی  وبلاگ قطعه ۲۶»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد