نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

نفس

... مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

و باز ولادت عشق

یا لطیف 

مهربانترین... 

 

از تو برای تو می نویسم، برای توی سپید، توی زلال...   

تویی که دلم را نو به نو دلداده تر می کنی، دلم هوایی می شود و باز چشمان توست... 

این که میلادت با ولادت عشق مقارن است را قبلاً بارها گفته ام و این بار ایندو با ولادت امام عشق نیز همراه شده تا خدا این را به تو ثابت کند. ثابت کند که حرمت دارد دلت، به حرمت آبروی ولیش قسم...  

دلت حریم امنی ست که می شود بی مهابا به دریایش زد و دانست غرقه شدن در این دریا عین حیات است و جاودانگی... 

ای آینه تمام نمای جمال الهی بر زمین، بتاب بر دل تب دارم که تبی عجیب فرایش گرفته و من بی طبیبی را بر نمیتابم... 

طبیبا، حبیبا... 

ببخش مرا اگر آنچه که باید نیستم، تو بزرگی کن بانو... 

  

 

ولادت تو و عشق و امام عشق تبریک 

               91/7/7

سالگرد ما شدن


هوالصالح



امروز درست یک سال است که شازده کوچولوی قصه ی ما شده بزرگ مرد خانه ی آرزوهایم..


امروز یک سال است که همه رفته اند و تو شدی همه ی همه ی همه ..


یک سال است که " خوب"  خوب تر برایم معنا شده..


خوب من..


خوب بمان...



پ ن) به قول شما،تازه شده یه سال! حالا حالاها با شما کار دارم!

سفیدِ سفید، تو انگار کن "ابر"

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سه شنبه

این روزها جز یکی از همان هزاران روزیست که دلم حال خوشی ندارد... 

دیگر می شود گفت٬خیلی وقت است که برای هیچ کس و هیچ چیز نمی نویسم.. 

یعنی راستش را بخواهی نمی توانم که بنویسم و این اتفاق به ظاهر خیلی کوچک٬نیاز بسیار عمیق روح من بوده و انگار کن که هست.. 

و حالا من مانده ام و دستی که از دور نمی گذارد من رفع عطش کنم.. 

قلم ام که دلتنگی می کند٬

مهمان دست های سردم می شود و 

خط خطی می کند روح پر عطشم را..  

شاید همین است که دلم حسابی پر است..

 

 

.. 

 

دلم هوس خیلی چیزها دارد..  

هوس صفحه ی سفید new massage که هر چه همان لحظه روی دلم سنگینی می کند را بنویسم و send کنم برای یکی در همین نزدیکی ها.. 

یکی که بخواند و یک صفحه ی سفید سفید برایم reply کند.. 

و من بدانم که او نیز از قبیله ی من است و من تنها بار این غم را به دوش نمی کشم.. 

 

پ ن) حالم خوب نیست ‏‏.. 

سرم درد می کنه 

مسکن داری؟

همسفر تا بهشت

دوش مرا حال خوشی دست داد ...


بازم همین.





پ ن: ما یه دوستی تو این دنیا داریم، خیلی دلمون براش تنگ شده. زیاد. فک کنم امام رضا  ام دوسش داره... اونم زیاد. یه روز از همین روزا باید بهش زنگ بزنم...

دختر ِ بد

از دل مشغولی کار و درس و پروژه و عید گذشتیم و

کوله باری سبک بر بستیم

و راهی سفر شدیم..


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا


بر خلاف ظاهرم که پر است از استرس،دلهره وخستگی،

روحم حسابی خوب است و انگار کن کمی سرخوش..

انقدر که دوست دارم چشمانم را روی همه ی این دلواپسی ها ببندم به مقصد بیندیشم،

به گنبد طلایی و

دعای کمیل..

به نماز صبح و سوز سردی که کاش بیدار کند مرا از خواب

و میهمانم کند به جرعه ای محبت دوست

و چه زیباست سفری که همسفرش تو باشی..



نازنینا  ،

ببخش مرا که زندگی کمی ناصبورم کرده

و صبوری تو ..

خوبِ من،

تو خوبی و خوب بودن به شکل توست..

کـجا دانـند حال ما سبکـباران ساحـلها ؟! 

 

 

همین... 

  

 

 

پن: گاهی چشمها گویاترند... 

گاهی همین هم زیاد است...

زمستانه

حال این روزهایم را دوست ندارم،

جسم ام سرمای سختی خورده و در تلاشم روحم را سرما نزند..

دلم خورشید  چشمان کسی را می خواهد که وقتی به دلم می تابد...

نه ..

بگذریم،

بگذار قدری دلم کرخت شود،شاید تجربه ی بدی نباشد ..


پ ن: به قول عزیزی که خیلی وقته ندیدمشون:" آدم شماره تلفن شو رو دیوار نمی نویسه"

دوستان اگه با بنده امر خصوصی دارن تو کامنتاشون ادرس میل شون رو بذارن.

ممنون می شم

در ضمن کامنتای وبلاگ تا قبل از تایید بنده خصوصی هستن.اما فضای خصوصی برای پاسخگویی ندارم.

امتحان یا ...؟


ای وااااااااااااای امتحانا!!!   


دوسشون ندارم،خُب..



پ ن)راستی می دونستید اسم جدیدش شده امتحان کتبی با قلم و کاغذ؟؟

بیچاره قلم و کاغذ..

خبرنامه



مهناز عروس شد و

سپیده در شرف قبول مادری؛


و خانه پر شد از...

بگذریم،

به گمانم خالی شد از...


پ ن) تو بمان!

پ ن2 )واضح نیست؟

و در ضمن شما؟