چگونگی انتصاب آیت الله خامنه‌ای به عنوان امام جمعه تهران

استاد مطهری:گزینش امام و حکم اینچنینی درمورد امام جمعه جدید تهران که به تازگی چهل سالگی را پشت سر نهاده بود، برای عده‌ای سنگین آمد، برخی را در اعجاب فرو برد و بعضی‌ها هم جوسازی‌هایی کردند. در حالیکه عنایت امام به آیت‌الله خامنه‌ای حکایت از شناخت خصوصیات و ویژگی‌هایی داشت که در شخصیت سیاسی و فرهنگی و علمی ایشان نهفته بود.

 

یادگاری از امام

امامت جمعه آیت‌الله خامنه‌ای را باید به سه دوره تقسیم کرد. ایشان در طول این سه دوره بیش از 240 بار به اقامه نماز پرداخته‌اند.

«در روزهای ابتدایی انقلاب ستاد نماز جمعه دست ما نبود و آقای طالقانی به امر امام، نماز جمعه را شروع کردند. ایشان چند نماز جمعه بیشتر نخواندند. متاسفانه ستاد نمازجمعه را آن روزها لیبرال‌ها و منافقین تسخیر کرده بودند. آقای طالقانی که فوت کردند ساعت هفت همان شب امام آقای منتظری را معرفی کردند. از همان جا شهید مظلوم دکتر بهشتی، شهید دکتر باهنر و مرحوم شفیق گفتند بروید ستاد نماز جمعه را دست بگیرید. فکر می‌کردیم با منافقین و لیبرال‌هایی که در این نهاد نفوذ کرده بودند، درگیر می‌شویم. ولی آنها ترسیدند و طرف ما نیامدند. البته هر مقدار وسایل و امکانات آنجا بود را بردند. حتی کانتینری که مرحوم آیت‌الله طالقانی روی آن خطبه می‌خواندند را هم بردند. خودمان داربستی درست کردیم و امکانات ضروری را فراهم نمودیم.» این روایت مقصودی، رئیس سابق ستاد نماز جمعه است از آغاز حضور نیروهای انقلابی در آن ستاد.

پنجم مردادماه سال 1358 اولین نماز باشکوه جمعه تهران به امامت آیت الله طالقانی اقامه گردید. اما عمر آن مجاهد نستوه در فاصله‌ای کوتاه و در 19 شهریورماه همان سال به پایان رسید. دومین امام جمعه تهران نیز آیت‌الله منتظری بود که در فاصله کوتاهی بعد از انتصاب به قم رفت و از امامت جمعه تهران استعفا نمود. مقصودی در این باره می‌گوید: «البته آقای منتظری هم بعد از مدتی گفت که من دیگر نمی‌خواهم بیایم. گفتیم چرا؟ سخن از حضور در حوزه علمیه قم به میان آورد. و بعد از آن امام آقا را منصوب کردند. از حضور ایشان در این مسند خیلی خوشحال شدیم. ایشان خطیب خیلی خوبی بودند که بین انقلابیون به شدت محبوب بودند. حکم امام جمعه‌ای حضرت آقا را امام به ایشان داده بودند و من یادم هست که آقا همیشه می‌فرمودند که من این حکم را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم.»

بعد از استاد مطهری

سرانجام امامت جمعه تهران به تثبیت رسید و آیت‌الله خامنه‌ای به حکم امام(ره) این وظیفه را بر عهده گرفتند. حضرت امام خمینی(ره) پیشتر در جمع دانشجویان دانشگاه تهران که در چهلم شهادت استاد مطهری به خدمت ایشان رسیده بودند، توصیه فرموده‌ بودند که «من پیشنهاد مى‏کنم که آقاى آقا سیدعلى آقا بیایند، خامنه‏اى. شما ممکن است که بروید پیش ایشان از قول من بگویید ایشان بیایند به جاى آقاى مطهرى. بسیار خوب است ایشان، فهیم است؛ مى‏تواند صحبت کند؛ مى‏تواند حرف بزند.» و اینک سخنگاهی با گستره مخاطب بیشتر و اثرگذارتر را به ایشان سپردند؛ ‌چنانچه در حکم امامت جمعه آیت‌الله خامنه‌ای هم اشاره فرمودند که «بحمداللَّه به حُسن سابقه موصوف و در علم و عمل شایسته هستید»

گزینش امام و حکم اینچنینی درمورد امام جمعه جدید تهران که به تازگی چهل سالگی را پشت سر نهاده بود، برای عده‌ای سنگین آمد، برخی را در اعجاب فرو برد و بعضی‌ها هم جوسازی‌هایی کردند. در حالیکه عنایت امام به آیت‌الله خامنه‌ای حکایت از شناخت خصوصیات و ویژگی‌هایی داشت که در شخصیت سیاسی و فرهنگی و علمی ایشان نهفته بود. این مخالفت‌ها نیز به زودی با قدرت تحلیل، فن خطابه و قرائت دلنشین ایشان فروکش کرد و برای عموم مردم درایت امام(ره) در حسن انتخاب و انتصاب ایشان برای امامت نماز جمعه تهران روشن گردید و نمازهای جمعه در دانشگاه تهران شکوه و عظمت دیگری یافت.

اولین خطبه

آیت‌الله خامنه‌ای اولین خطبه را در تاریخ 28 دی 58 در دانشگاه تهران ایراد کردند. ایشان اولین سخنانشان را چنین آغاز کردند: «...و سپاس از امام امت، از این‌که سخنگوى این جمعیت عظیم را و امام جماعت این جمع را آن کسى قرار داده است که به ضعف و عجز خود معترف است. اللّهم إنّ هذا مقام اولیائک و احبّائک، این مسند اولیاى بزرگ خداست، این مسند صالحان و شایستگان است. در جمع خودِ ما این مسند عالم بزرگ و راحل عظیمى است که ملت ایران هنوز داغ فقدان او را در دل مى‌پروراند، این مسند مرحوم آیت‌اللَّه طالقانى است، آن انسان زجرکشیده و کوشش کرده و پایمردى کرده‌اى که در آخرین لحظات زندگى‌اش، در آخرین نفس‌هایش هم، راه دیرین خود را گم نکرد، از مجاهدت دست نکشید، و آن گاه این مسند فقیهى همچون حضرت آیت‌اللَّه منتظرى است، استاد بزرگوار ما و استاد بزرگوار حوزه‌ى علمیه، لکن اکنون چنین شده است...»

امام جمعه جدید تهران در همان خطبه اول، جایگاه نماز جمعه را چنین تشریح کردند. «نماز جمعه یک سمبل است، رمز است، نشان‌دهنده‌ى ابعاد گوناگون است. اوّلاً نماز است؛ یعنى ذکر خداست... در نماز جمعه آنچه از همه چیز مهم‌تر است اجتماع مردم در جهت تقواست، یعنى تقوا هم، زهد هم، عبادت هم، ارتباط به خدا هم، در خلوت و تنهائى اثر مطلوب خود را نمى‌بخشد، این جامعه است که باید در این جهت حرکت کند... ثانیاً سلاح است، حالت جنگیدن با دشمن خدا و با شیطان‌هاست. امام جمعه که رمز نماز جمعه است باید به سلاحى تکیه کند، باید عصاى خود را سلاحى قرار بدهد و در مقابل مردم بایستد و اساسى‌ترین و لازم‌ترین و اصلى‌ترین مسائل را در اجتماعى بزرگ از زبانى ایمن و مورد اطمینان با مردم درمیان بگذارد و باید بر سلاح تکیه کند... و نماز جمعه‌ى ما مردمى که در این شهر، در تهران، گرد آمده‌ایم، داراى بُعد افزون‌ترى از همه‌ى نماز جمعه‌هاى دیگر است، همه‌ى نماز جمعه‌ها به‌طور طبیعى در مسجد تشکیل مى‌شود و نماز جمعه‌ى ما در دانشگاه تشکیل مى‌شود ... تا نگویند- دشمنانى که انقلاب ما را با هر تدبیرى و با هر شیوه‌اى خواستند لکه‌دار بکنند- که این یک انقلاب کور است، یک انقلاب بى‌جهت است؛ نه، قشرهاى گوناگون مردم ما، زن و مرد ما، درس‌خوانده و درس‌ناخوانده‌ى ما، از همه‌ى گروه‌ها و قشرهاى اجتماعى نمازى را که سمبل معنویت و نیز سمبل اقتدار ملّى است، در خانه‌ى دانش برگزار مى‌کند. این نماز جمعه‌ى ماست.»

و در پایان اولین خطبه، پس از پاسخ به برخی شبهات موجود در جامعه، به وظیفه‌ی وحدت بخشی نمازجمعه توجه کرده و توصیه فرمودند که «سعى کنید از تفرقه‌هاى تازه جلوگیرى کنید، سعى کنید بر مشترکات اصولى، همه گِرد بیائید، سعى کنید دل‌ها به هم نزدیک شود، سعى کنید دل‌ها بیش از این از هم جدا نشود... امروز روزى نیست که مردمِ ما، هرچه بیشتر در میانه‌ى خود، در داخله‌ى خود براساس مسائل گوناگون، براساس مسائل غیراصولى باز با یکدیگر اختلاف کنند.»

تا ترور

امامت جمعه آیت‌الله خامنه‌ای را باید به سه دوره تقسیم کرد. ایشان در طول این سه دوره بیش از 240 بار به اقامه نماز پرداخته‌اند. دوره‌ی نخست سال‌های 1358 تا 1360 که فضای عمومی کشور در بحران ناشی از فعالیت ضدانقلاب ملتهب شده بود و نماز جمعه به امامت ایشان به عنوان سنگر دفاعی، سیاسی و فرهنگی جدی شکل گرفته بود. در نهایت در تاریخ ششم تیرماه سال 1360 ایشان مورد سوء قصد قرار گرفته و حدود سه ماه در بیمارستان بستری بودند تا بهبود یافتند.

در این مقطع حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نقش خطیبی دلسوز به کمک مسئولین می‌شتافت و تلاش می‌نمود که عنصر وحدت آفرینی نمازجمعه را متبلور سازد. به عنوان نمونه می‌توان به خطبه ایشان پس از انتخاب بنی‌صدر به ریاست‌جمهوری اشاره نمود. آنچه در صفحات تاریخ نقش بسته است، مخالفت جدی ایشان با بنی‌صدر در جامعه روحانیت مبارز و دیگر نهادهای تصمیم ساز است، تا آن‌جا که ایشان جلسه‌ی جامعه روحانیت مبارز را ترک نموده بودند. اما با انتخاب وی توسط اکثریت مردم، در خطبه‌های نمازجمعه راه وحدت بعد از انتخابات را تجویز می‌نمایند و خود به عنوان یکی از چهره‌های مطرح مخالف رییس‌جمهور منتخب، چنین خطابه ایراد می‌کنند « ...و شادى دوم این است که ملت ما در هفته‌اى که گذشت موفقیت یافت تا یکى از گام‌هاى بلند انقلابى خود را با عافیت، با سربلندى بردارد. توانست به‌طور چشمگیر و قابل توجهى در انتخابات شرکت کند و بر توطئه‌ها فائق بیاید. دشمن لحظه به لحظه انقلاب ما و پیروزى ما را پیگیرى کرده است؛ در هر مقطعى از مقاطع این پیروزى، خواسته است نگذارد که ملت مزه‌ى پیروزى را بچشد و از آن لذت ببرد؛ با ایجاد دودستگى‌ها و اختلاف‌ها، حتى با ایجاد درگیری‌ها. اما در این تجربه‌ى بزرگ در انتخابات ریاست‌جمهورى براى نخستین‌بار در تاریخ ملت مستضعف ما- که دشمنان براى این روز فکرها کرده بودند و توطئه‌ها چیده بودند- نیز ملت توانست موفق و پیروز و سربلند بشود؛ توانست رئیس‌جمهور خود را انتخاب بکند. ملت توانستند با اکثریتى بزرگ و چشمگیر بر یک نفر توافق کنند؛ این پیروزى بزرگى براى ملت است...»

این حفظ وحدت تا جایی ادامه داشت که حتی در جمعه پس از غائله 14 اسفند 1359 که منافقان قصد اغتشاش در نمازجمعه تهران را داشتند، ایشان چنین برخورد می‌کنند «به من خبر داده‌اند که همان عناصر خبیثى که اجتماع دیروز را به صحنه‌ى درگیرى بدل کردند، هم عناصر مؤمن و متّقى را کتک زدند هم به نهادهاى انقلابى و چهره‌هاى انقلابى اهانت کردند و خواستند خودشان را طرفدار رئیس‌جمهور معرفى کنند، امروز هم درصدد آن هستند که در این اجتماع معنوى و روحانى و در این صحنه‌ى عظیم عبادت الهى، به همان خباثت‌ها و رذالت‌ها دست بزنند. من به عنوان بنده‌ى کوچک خدا و برادر کوچک شما، هیچ قوّه‌ى قهریه‌اى ندارم که جلو آن‌ها را بگیرد، براى شما مردم هم تکلیفى نمى‌توانم معین بکنم. اما مى‌توانم حکم خدا را بگویم. در اثناء خطبه و در حال نماز سکوت و استماع واجب است و متخلف، متخلّفِ از اسلام است و پس از پایان نماز هرگونه شعار تفرقه‌انگیز، به سود امریکاست و هر فریادى که مردم را به هیجان بیاورد و دشمنى آن‌ها را به جاى امریکا و عناصر مزدورش، به داخل ملت متوجه کند، فریاد شیطان است. در اثناى خطبه جز تکبیر و جز صلوات، آن هم در هنگام لازم، از حلقوم کسى صدایى نباید برآید و پس از نماز جز شعار توحید و جز شعار نفرت از امریکاى قدّار و هرچه در این مضمون باشد، نباید داده بشود. این نباید، نبایدِ رساله‌ى عملیه است، ضامن اجراى آن ایمان شما و دل‌هاى صادق و پاک شماست.»

روشنگری و دعوت به وحدت آیت‌الله خامنه‌ای همچنان ادامه یافت تا جایی که پس از اعلام جنگ مسلحانه منافقین، ایشان از سخنگاه نمازجمعه، به ارشاد فریب‌خوردگان پرداختند و با اشاره به دستور تشکیلاتی منافقین که اجازه شنیدن سخن مخالفان را نمی‌داد، افزودند: «یک خطاب من هم به جوانان و نوجوانان دختر و پسر فریب خورده است که هشتاد درصد این گروه‌ها را این‌ها تشکیل مى‌دهند... گوش کنید و فکر کنید. آن‌ها به شما گفته‌اند گوش نکنید به این حرف‌ها، اما قرآن به شما مى‌گوید گوش کنید. اگر امروز به این حرف‌ها و به سخن نصیحت کنندگان گوش ندادید، فردا در دوزخ خواهید گفت "ولو کنا نسع او نعقل ما کنا فى اصحاب السعیر " تأسف خواهید خورد.»

اما همین دعوت به صلاح، سبب کینه منافقین گردید و تنها یک روز بعد از این سخنان، آیت‌الله در مسجد ابوذر مورد سوء‌ قصد قرار گرفت. امام خمینی(ره) در بخشی از پیام خود به این مناسبت، به خوبی ریشه‌ی ترور را بیان داشته‌اند: «اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله‌ی رسول اکرم(ص) و خاندان حسین بن على(ع) هستید و جرمى جز خدمت به اسلام و کشور اسلامى ندارید و سربازى فداکار در جبهه‌ی جنگ و معلمى آموزنده در محراب و خطیبى توانا در جمعه و جماعات و راهنمایى دلسوز در صحنه‌ی انقلاب مى‏باشید، میزان تفکر سیاسى خود و طرفدارى از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند... اینان آنقدر از بینش سیاسى بى‏نصیبند که بى‏درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند؛ و به کسى سوء قصد کردند که آواى دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است... من به شما خامنه‏اى عزیز، تبریک مى‏گویم که در جبهه‏هاى نبرد با لباس سربازى و در پشت جبهه با لباس روحانى به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالى سلامت شما را براى ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم...»

از آن‌جا که آیت‌الله خامنه‌ای در ششم تیرماه 1360 با انفجار بمب در مقابل ایشان در هنگام سخنرانی بیدارگر در مسجد ابوذر تهران به شدت مجروح شدند و امکان ادامه‌ی حضور پشت تریبون نمازجمعه را نداشتند، پس از سوءقصد و ترور نافرجام ایشان توسط منافقین و در دوران نقاهت، نیاز به امام جمعه‌ی موقت در تهران بیشتر احساس شد و امام(ره) با حفظ ایشان در جایگاه امامت جمعه‌ی تهران، دیگرانی را به عنوان امام جمعه موقت تهران منصوب فرمودند.

مدیریت بحران‌

دوره‌ی دوم امامت جمعه ایشان با بهبودی نسبی و امکان حضور در جایگاه خطیب جمعه، از آخرین نماز جمعه سال 1360 آغاز شد و تا ارتحال امام امت(ره) در سال 1368 ادامه داشت. دوره‌ای که مصادف با دوران ریاست‌جمهوری معظم له و قرار گرفتن به عنوان نفر دوم کشور پس از امام(ره) بود. دوران پرماجرای دفاع مقدس، حوادث مختلف سیاسی این دوران و... سبب شد که ایشان بعدی از ابعاد خطیب جمعه را تقویت کنند و آن «استفاده از جایگاه نمازجمعه برای مدیریت بحران‌ها» بود.

اولین بحران در برابر ملتی که مشکلات سال 1360 را پشت سر گذاشته است، نا امیدی بود. ایشان با تحلیلی عمیق از حوادث سال 1360 و تلخی‌هایش، در آخرین روزهای آن سال، خطاب به مردم چنین فرمودند: «وقتى ما به این یک‌سال نگاه مى‌کنیم به روشنى احساس مى‌کنیم که ملت، کارآزموده‌تر و آب‌دیده‌تر شده است. کدام کشور و ملتى است که شخصیت‌هاى روحانى و سیاسى و نظامى خود را در بالاترین سطوح از دست بدهد و نه فقط مضطرب نشود و سست نشود، حتى نیرومندتر بشود. چهره‌هاى مظلوم، منور و پر صفایى مثل آیت‌اللَّه دستغیب و آیت‌اللَّه مدنى، چهره‌هاى منور و تابناک و پرافتخارى مثل آیت‌اللَّه شهید بهشتى، انسان‌هاى بزرگ و با صفایى مثل باهنر و رجایى، رزم آوران خستگى‌ناپذیرى مثل شهید فلاحى، شهید کلاهدوز، شهید نامجو، شهید فکورى... این‌ها از دست این ملت گرفته شدند؛ نه فقط تکان نخوردید از ترس، نه فقط مرعوب نشدید، توکل شما به خدا بیشتر شد. "وللاخرة خیر لک من الاولى و لسوف یعطیک ربک فترضى "؛ بعد از اینتان اى ملت بزرگ! از پیش از اینتان بهتر است. آینده‌تان از گذشته‌تان درخشان‌تر است. آن‌قدر خدا به شما فضل و لطف خواهد کرد که از خدا و فضل او خشنود و راضى بشوید، این آینده‌ى شماست. کارنامه‌ى سال 60، کارنامه‌اى خونین، سرخ‌رنگ، پردرد و پررنج، اما خوش‌عاقبت و نویدبخش و گرم‌کننده است. ما مى‌خواهیم حرکت سال 60 را در سال 61 با قدرت و سرعت ادامه بدهیم. ما آماده هستیم باز هم در راه خدا قربانى بدهیم...» این سخنان وقتی امیدآفرین‌تر می‌شد که از گلوی کسی برمی‌آمد که خود قربانی ترورهای آن سال بود.

این روشنگری‌ها و امیدآفرینی‌ها آنچنان ادامه یافت که بار دیگر، کینه‌ی دشمنان را برانگیخت. این‌بار در آخرین جمعه سال 1363 زمانی که امام جمعه‌ی تهران از ریشه‌های اختلاف در نهضت ملی شدن صنعت نفت می‌گفت، صدای انفجار از داخل زمین چمن دانشگاه تهران به آسمان برخاست. شرح این ماجرای حماسی در پیام نوروزی بنیان‌گذار کبیر انقلاب به خوبی ترسیم گشته است: «قصه‌ی روز جمعه را که آن‌طور باشکوه، با نورانیت، با استقامت گذشت. آن‌طور مردم با طمأنینه ... مخصوصاً نگاه می‌کردم ببینم در بین مردم چه وضعی هست؛ ندیدم حتی یک نفر را که یک تزلزلی درش پیدا باشد. و آن وقت امام جمعه آن‌طور با آن طنین قوی صحبت کرد، مردم آن‌طور گوش کردند، آن‌طور فریاد زدند که ما برای شهادت آمدیم... با یک همچو ملتی کسی نمی‌تواند مقابله کند. ملتی که این‌طور است؛ آن روزی که اعلام می‌کنند که می‌خواهیم بمباران کنیم نماز جمعه را، بیایند و بیشتر بیایند، حتی آن‌هایی که نمی‌آمدند برای نماز، (از) قراری که برای من نقل کرده‌اند، آن‌هایی که برای نماز جمعه هم نمی‌آمدند، هفته‌های دیگر، این هفته آمده‌اند.»

خطیب جمعه، بلافاصله پس از آن انفجار، بحث خود را این‌گونه ادامه داده بود: «بحث اصلى که در این هفته من در خطبه‌ى دوم مى‌خواستم بگویم همین مسأله‌اى است که الان مسأله‌ى محسوس و ملموس ماست. هفته‌اى که گذشت براى جمهورى اسلامى ایران هفته‌ى مقابله‌ى به مثل بود. در مقابل شرارت‌ها، در مقابل جنایت‌ها، در مقابل خباثت‌ها همه دیدند که ما مقابله‌ى به مثل مى‌کنیم و مشت را با مشت محکم‌ترى پاسخ مى‌دهیم. اگرچه دشمن ما یک دشمن ناجوانمرد و خبیث است. اما این یک چیزى نیست که احتیاج به استدلال داشته باشد. براى او وقتى که در میدان جنگ نمى‌تواند مقاومت کند، وقتى تو دهنى در میدان جنگ مى‌خورد، براى او شهر و روستا و بیمارستان و محل نماز جمعه و اجتماع انبوه مردم غیرنظامى تفاوتى نمى‌کند؛ هرجا را که از دستش بیاید مى‌زند.»

از دیگر مصادیق اعمال مدیریت بحران در خطبه‌های نمازجمعه توسط ایشان، می‌توان به موضوع بسیج عمومی برای جبهه‌های دفاع مقدس اشاره نمود. تهییج مردم برای شرکت در نبرد حق با باطل و اعزام‌های گسترده از نمازجمعه، جمع آوری کمک‌های مردمی به جبهه‌ها از نماز جمعه و... از مواردی است که با خطبه‌های ایشان زمینه‌سازی می‌شد.

خورشید روشن

این دوره اما یک ماجرای تاریخی دیگر را نیز در بر دارد. نیمه‌ی دوم سال 1366 اختلاف نظرهایی درباره‌ی میزان اختیارات حکومت اسلامی برای دخالت در امور پدید آمد و شورای نگهبان از امام خمینی(ره) استفتاء کرد. بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی در پاسخ شورای نگهبان نوشت: «دولت حق دارد تا از تصرف بیش از حق عرفی شخص و اشخاص جلوگیری نماید. این معادن (نفت و گاز) چون ملی است و متعلق به ملت‌های حال و آینده است که در طول زمان موجود می‌گردند، از تبعیت املاک شخصیه خارج است و دولت اسلامی می‌تواند آن‌ها را استخراج کند...» این پاسخ، موضوع مکاتبه‌های بعدی وزیر کار و شورای نگهبان قانون اساسی با ایشان شد. امام در پاسخ به استفسار شورای نگهبان درباره‌ی پاسخ ایشان به وزیر کار نوشتند: «دولت می‌تواند در تمام مواردی که مردم استفاده از امکانات و خدمات دولتی می‌کنند با شروط اسلامی و حتی بدون شرط، قیمت مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جاری است در جمیع مواردی که تحت سلطه‌ی حکومت است و اختصاص به مواردی که در نامه‌ی وزیر کار ذکر شده ندارد؛ بلکه در انفال که در زمان حکومت اسلامی امرش با حکومت است، می‌تواند بدون شرط یا با شرط الزامی امر را اجرا کند».

آیت‌الله خامنه‌ای، در مقام امام جمعه تهران و رئیس‌جمهور وقت در توضیح نامه‌ی شورای نگهبان و نظر امام(ره) در نماز جمعه ۱۱/۱۰/۶۶این‌گونه اظهارنظر کردند: «اقدام دولت اسلامی، در برقرارکردن شروط الزامی به معنای برهم زدن قوانین و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست... امام(ره) که فرمودند دولت می‌تواند هر شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد، این هر شرطی نیست؛ آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلام است؛ و نه فراتر از آن...»

این بخش از خطبه‌، سبب خیر گشت تا حضرت امام خمینی(ره) طی نامه‌ای تاریخی که البته بر اساس شنیده‌ها بر خلاف نظر امام(ره) در رسانه‌ها منتشر شد، پرده از ابعاد «ولایت مطلقه فقیه» بردارند: «از بیانات جنابعالی (آیت‌الله خامنه‌ای) در نماز جمعه این‌طور ظاهر می‌شود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقه‌ای که از جانب خداوند به نبی اکرم(ص) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمی‌دانید و تعبیر به آن که این جانب گفته‌ام «حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختیار است» به کلی برخلاف گفته‌های اینجانب است. اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است. باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اکرم(ص) یک پدیده بی‌معنا و محتوا باشد. اشاره می‌کنم به پیامدهای آن که هیچکس نمی‌تواند ملتزم به آن‌ها باشد... حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) است، یکی از احکام اولیه است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است... حکومت می‌تواند هر امری را چه عبادی و چه غیرعبادی، که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند... .»

پس از این نامه، آیت‌الله خامنه‌ای در نامه‌ای خطاب به حضرت امام(ره)، اعتقاد خود را به ولایت مطلقه فقیه ابراز داشتند «برمبنای فقهی حضرتعالی که این جانب سال‌ها پیش آن را از حضرتعالی آموخته و پذیرفته و براساس آن مشی کرده‌ام، موارد و احکام مرقومه در نامه‌ی حضرتعالی جزو مسلمات است و بنده همه‌ی آن‌ها را قبول دارم؛ مقصود از حدود شرعیه در خطبه‌های نماز جمعه، چیزی است که در صورت لزوم مشروحاً بیان خواهد شد.»

سپس حضرت امام خمینی(ره) نیز در پاسخ ضمن تجلیل از ایشان، آن را تأیید نموده و فرمودند: «اینجانب که از سال‌های قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشته‌ام و همان ارتباط تاکنون باقی است، جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می‌دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می‌کنید، می‌دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید روشنی می‌دهید.»

ولایت مطلقه فقیه در نماز جمعه

بنابراین، این حادثه که برخی سعی بر سوء‌استفاده از آن داشتند، به فرصتی تبدیل شد تا ابعاد نظریه ولایت مطلقه فقیه، روشن‌تر گردد. از آن پس آیت‌الله خامنه‌ای در خطبه‌های نمازجمعه خود، طی چند هفته به تبیین این نظریه پرداختند. ایشان در مقدمه‌ی این سلسله مباحث در نمازجمعه دوم بهمن ماه 1366 چنین فرمودند: «آنچه که در این دو، سه هفته به دنبال نامه‌ى امام عزیزمان به بنده پیش آمد، در حقیقت یکى از فرصت‌هاى تاریخى باارزش و یکى از تجارب بزرگ انقلاب ما بود و نامه‌اى که در محتواى آن و شکل آن به مثابه‌ى نامه‌ى پدرى به فرزند و استادى به شاگرد براى بنده بسیار عزیز و مغتنم بود، خوشبختانه این اثر را هم در جوّ عمومى جامعه‌ى ما گذاشت که ذهن و فکر بسیارى از اندیشمندان و متفکران و گویندگان و فقهاء و علماء و نویسندگان متعهد را به اساسى‌ترین مسأله‌ى انقلاب ما و جامعه‌ى اسلامى ما دوباره معطوف کند و همان‌طور که مشاهده کردید این بحث‌هاى ارزنده در رسانه‌هاى جمعى و یقیناً بیش از آن‌ها در محافل علمى و خصوصى به دنبال آن نامه‌ى بابرکت پیش آمد؛ و حقیقتاً این موقعیت را باید مغتنم شمرد و بنده شخصاً این را مغتنم مى‌شمارم و تجربه‌ى تازه‌اى هم براى انقلاب ما پیدا شد. تجربه‌ى قاطعیت در زمینه‌ى اصول اسلامى. یعنى در دستگاه اداره‌ى جامعه‌ى اسلامى و در نزد رهبر این جامعه، در زمینه‌ى مسائل اصولى اسلام و خط مشى روشن اسلام جاى رودربایستى نیست. ایشان که در نامه‌ى دوم لطف بى‌دریغ خودشان را نسبت به این بنده‌ى طلبه‌ى کوچک و شاگرد خودشان با آن بیان رسا بیان فرمودند درعین‌حال آن‌جایى که احساس مى‌کنند در اظهاراتى که بنده کردم در خطبه‌ى نماز جمعه نکته‌اى وجود دارد که ایشان بایستى رفع اشتباه بکنند، جاى رودربایستى نیست و با همین قاطعیت، با همین صراحت، با همین توجه به اصول بود که انقلاب ما پیروز شد و اگر این ایمان، این قاطعیت، این جرأت و قدرت در حفظ و حراست از اصول اسلامى در رهبر عزیز ما نبود، این انقلاب پیروز نمى‌شد، این انقلاب بعد از پیروزى باقى نمى‌ماند...این درسى است به همه‌ى ما که در زمینه‌ى اصول اسلامى هیچ کس با هیچ کس رودربایستى ندارد!»

پایان این دوره، با سوگ عظیم از دست دادن امام امت رقم خورد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در آخرین خطبه‌ی خود در این دوره که در دوازدهم خردادماه 1368 ایراد گردید، در پایان خطبه و با اشاره به احادیثی که زمان بین خطبه و نمازجمعه را زمان استجابت دعا می‌داند، به اتفاق خیل عظیم نمازگزاران دست به دعا بر داشتند که «پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، آرزوى قلبى این ملت مسلمان و این جمع نمازگزار را، یعنى شفاى کامل و عاجل امام محبوب و عزیزمان را به این مردم عنایت بفرما...» اما مشیت الهی بر عروج آن بزرگ مرد تاریخ تعلق گرفته بود...

دوره‌ی سوم

دوره‌ی سوم امامت جمعه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای که بعد از رحلت امام خمینی و در جایگاه رهبری انقلاب و امامت امت توسط معظم له برگزار شد، با چنین مطلعی آغاز گردید «...چهل روز از فقدان عظیم و مصیبت‌بار امام بزرگوارمان مى‌گذرد و این اولین جمعه‌اى است که من در فقدان آن عزیز به نماز جمعه مى‌آیم...» در آن خطبه تحلیلی جامع از رهبری امام خمینی در ده فراز ارائه و در خطبه‌ی دوم، نگاهی به آینده را ایراد فرمودند. «...ما در اداره‌ى داخلى کشور و در ارتباطات خارجى، از اصول انقلابى و اسلامى پیروى خواهیم کرد و دقیقاً همان راهى را که امام(ره) مى‌پیمود، طى خواهیم کرد...»

دوره‌ی سوم اگرچه به علت مشغله‌های متعدد رهبر فرزانه‌ی انقلاب، با حضور کمتر ایشان در این تریبون همراه بود، اما هر حضور ایشان با حماسه‌ای از حضور مردمی قرین شد. در این دوره نیز امام جمعه تهران و امام امت از جایگاه نمازجمعه، به عنوان جایگاهی برای اداره‌ی بحران‌ها و بیان شفاف مسائل با عموم مردم بهره جستند. ایشان در همان نخستین روزهای رهبری در جمع ائمه جمعه سراسر کشور، این جایگاه را چنین تبیین فرمودند: «آنچه که درحقیقت این حصار را الان نگهداشته، ایمان و روحیه‌ى مردم است. ایمان و روحیه را چه کسى براى مردم حفظ مى‌کند؟ به نظر من، یکى از مهم‌ترین عوامل حفظ ایمان و روحیه در مردم، همین نمازهاى جمعه و خطبه‌هاى جمعه و حضور معنوى مردم در صحنه‌ى نماز جمعه است و این‌که یک نفر انسان امین، با زبان صادقى که مردم او را قبول دارند، هر جمعه از اوضاع کشور براى مردم مى‌گوید و آن‌ها را نصیحت و جهتگیری‌شان را تصحیح مى‌کند.»

ایشان خود نیز در موارد متعددی صریح‌ترین مواضع و تحلیل‌های خود را از همین جایگاه با مردم در میان گذاشتند؛ مواردی همچون توجه به عدالت و پرهیز از اشرافی‌گری مسئولین، ضرورت وحدت بیشتر مردم و افزایش بصیرت در جامعه پس از تبلیغات دشمن در سال 1376، دستور به رسیدگی ویژه به قتل‌های زنجیره‌ای و تبیین این فتنه، تبیین حادثه‌ی کوی دانشگاه، ضرورت احیای شعارهای انقلاب اسلامی و سرانجام خطبه‌های اخیر ایشان درباره‌ی حوادث پس از انتخابات و ... باشد.

تاریخ نمازهای جمعه نشان می‌دهد که پیوند میان رهبری و مردم، پیوندی محکم، ناگسستنی و بی رودربایستی است. در طول سی سال عمر انقلاب اسلامی و به ویژه در برهه‌های عطف این انقلاب مانند اعلام جنگ مسلحانه منافقین علیه ملت ایران، آغاز جنگ تحمیلی، پذیرش قطعنامه و ... از این تریبون و بدون واسطه مواضع نظام و رهبرش با مردم در میان گذاشته شده است. البته این امت بود که با حضور با بصیرت خود، انقلاب را به سمت اهداف و آرمان‌هایش پیش راند.

                                                                      نویسنده:مهدی اسلامی
 

تپه برهانی ـ 1۵

بالاخره ظهر از راه رسید. علی رغم این که لحظه های سخت و طاقت فرسایی بر ما می گذشت اما همۀ ما از این که عراقیها با وجود برتری موقعیت، دست به پاتک نزدند، خوشحال و راضی بودیم و آرزو می کردیم که این وضع هم چنان تا رسیدن شب، ادامه پیدا کند.

در همین حال، صدای دلنشین اذان یکی از برادران رزمنده به گوش رسید. او در عین حال که با صدایی زیبا و خوش، اذان می گفت اما لرزش صدایش از تشنگی و ضعف مفرط خبر می داد. صدای این مؤذن عاشقان پاکباز، فضای تنگ را می شکافت و بر قامت بلند ارتفاعات نهیب می زد و در افقهای دور منطقه، بارها تکرار می شد. صدای اذان، شور و نشاطی را بین برادرها دامن زد و همه را متناسب با هر فراز اذان، به مرور دربارۀ اصولی که بخاطر تحقق آن کمر همت بسته بودند، واداشت. نمای این منظره در ذهنیت من، تصویری تمثیل گونه از رسالتی بود که انقلاب اسلامی در عصر حاضر، در قبال دنیای کفر ایفا می کند. قامت بلند انقلابی که حاصل معجزه ای شگفت در عصر چپاول است در برابر مجموعه کفر،و بدتر از آن، خیل مسلمانانی که نقاب نفاق برچهره زده اند، سربرآورد و در محاصره این مجموعه شیطانی، اصول فطرت انسانی را که قرنها، در زیر زنگار جهل و کفر و نفاق و چپاول و شهوت مدفون شده بود، برفراز مأذنه تشیع علوی فریاد کرد و طنین صدایش بنیان مستحکم ترین بناهای فرعونی تاریخ چند صد ساله را در اقصی نقاط عالم لرزانیده و ما امروز نیز نمایندگان نونهال جان برکف این انقلاب شگفت، برفراز مأذنه ای که با خون عزیزترین قاصدان انقلاب فتح شده بود، و در محاصرۀ نمایندگان مجموعۀ کفر و نفاق که اتکاء بر اقسام سلاحهای اهدایی سردمداران کفر داشتند، اذان عشق و آرمان سر می دادند، تا ثابت کنند که حتی در سخت ترین شرایط و در زیر انواع و اقسام فشارها نیز می توان و باید با آرمان و اصول الهی زندگی کرد.

نوای دلنشین اذان، جانی تازه در کالبد عزیزان رزمنده دمید. گُلِ ذکر بر لبهای خشکیده و بعضاً خون آلود این عارفان شکفت. همه کشان کشان خود را به قسمت میانی سنگر رسانیدند تا برخاک زمین سنگر، تیمم کنند و آنگاه به بستر گاه خویش بازگشتند و هر کس به گونه ای که می توانست، مشغول اقامه نماز شد. قبلاً خوانده و شنیده بودم که در ظهر عاشورا، هنگامی که یکی از یاران اباعبدالله (ع)، حلول وقت نماز را یادآور شد، حضرت در حق او دعا کردند که خداوند تو را از نمازگزاران قلمداد کند و آنگاه قصد اقامۀ نماز فرمودند. کسی گفت:«دراین گرمی جنگ که تیر از هر سو می بارد، چه جای نماز است.» حضرتش فرمود:«ما برای نماز می جنگیم.» و آنگاه به نماز ایستاد.

من نیز در گوشه ای مشغول نماز شدم. در حال بجا آوردن نماز عصر بودم که ناگهان آتش دشمن، شدت گرفت. خمپاره های دشمن، یکی پس از دیگری، بر سقف و اطراف سنگر فرود می آمد و دقایقی سنگر را گرد و خاک فرا می گرفت، بطوری که همه به سرفه می افتادند. صدای انفجارمهیب توپهای سنگین، که پی در پی در پاسگاه بر زمین می خورد، گوشها را کر کرده بود. این آتش به خوبی گویای آن بود که بالاخره دشمن پاتک خود را آغاز کرده و این آتش تهیه ای بود که برای حملۀ مستقیم به تپه تدارک می دید. توپخانۀ سنگین دشمن بطور متناوب کار می کرد و خمپاره های 60 و80 و120 میلیمتری، در فاصله های زمانی بسیار اندک، در سطح تپه منفجر می شد. این حجم از آتش در طول این دو روز و حتی در طول پاتک اول، سابقه نداشت. ده ها قبضه توپخانۀ سنگین به اضافه چندین قبضه موشک انداز کاتیوشا محوطۀ محدود پاسگاه را زیر آتش گرفته بود، بطوری که همه گیج و مبهوت شده بودند. این آغاز سهمگین، نشان می داد که این بار دشمن، روش جدیدی را تدارک دیده و این پاتک بطور کلی با پاتک روز قبل، متفاوت است.

صدای فریادهای برادرانی که در بیرون، مشغول پاسداری بودند به گوش می رسید. از همان لحظۀ آغاز  پاتک، چندین مجروح، به سنگر ما اضافه شد و کف سنگر و راهرو آن نیز از مجروحین انباشته گردید. برای من مثل روز، روشن بود که با این وضع، قادر به مقاومت تا  فرا رسیدن شب نیستیم و دیر یا زود، تپه سقوط خواهد کرد. در میان این همه سروصدا، زمزمه ها و گریۀ برادران نیز شنیده می شد. تنها کاری که از دست مجروحین بر می آمد، دعا و توسل به درگاه باریتعالی و طلب یاری و نصرت از معصومین(ع) بود. صدای یا مهدی یا مهدی(عج) از هر سو شنیده می شد.

هنوز ساعتی از آغاز پاتک دشمن نگذشته بود که آب قمقمۀ دوم نیز تمام شد و مجروحین از این بابت،به وضع بدی دچار شدند. آتش دشمن همچنان بطور متناوب، ادامه داشت و جهنمی از آتش و دود و گرد و خاک را فراهم آورده بود. برادران رزمنده، برای درگیر شدن مستقیم با دشمن، در هر سو آماده بودند اما از دشمن، خبری نبود و تنها آتش پر حجم او، محوطۀ پاسگاه را به آتش کشیده بود. دقیقه به دقیقه، گلوله های سنگین توپ بر سقف سنگر می خورد و همه جا را گرد و خاک و بوی باروت سوخته پر می کرد. لحظاتی تصور می کردم که سقف سنگر فرو ریخته است، اما پس از نشستن گرد و خاک به اشتباه خویش پی می بردم. همه پی درپی سرفه می کردند و تنفس عزیزان مجروح، دچار اختلال شده بود. خبر شهادت عزیزان رزمنده دهان به دهان می گشت و به اطلاع مجروحین می رسید. فاجعه ای در حال انجام بود که قلم و بیان، از انعکاس و انتقال آن عاجز و قاصر است. دشمن که در پاتک اول خود، ضرب شست عزیزان رزمنده را چشیده بود و نیروهای خود را عاجز از رویارویی مستقیم با دلیرمردان جبهۀ اسلام یافته بود، اکنون روش جدیدی را که حاکی از ضعف نیروهای عراقی و بزدلی یک ارتش تا دندان مسلح است، به کار بسته بود، و آن این که به جای پیشروی نیروهای پیاده اش به طرف پاسگاه، از روش جنگ دور استفاده کرد تا با انهدام کامل نیروهای ما، در فرصت مناسب، نیروهای بزدل پیادۀ خود را وارد عمل کرده و تپه را تسخیر نماید.

دشمن در پاتک اول که صبح روز قبل انجام داد، از حجم گستردۀ آتش استفاده نکرد و در عوض، از ابتدای پاتک، نیروی پیادۀ خود را به میدان آورد و لذا رزمندگان، با رشادت به شکار نیروهای عراقی پرداخته و پاتک را ناکام گذاردند، اما پاتک امروز دشمن، کاملاً متفاوت بود. در سراسر منطقه، حتی یک عراقی به چشم نمی خورد و این در حالی بود که گلوله های توپ و موشکهای کاتیوشا و خمپاره های مختلف، محوطۀ محدود پاسگاه را زیر باران آتش گرفته بود. در هر لحظه، ده ها انفجار، در گوشه و کنار پاسگاه به وقوع می پیوست. دشمن برای انهدام نیروهای محدود ما، فرصت کافی داشت و لذا دلیلی برای تعجیل در پیشروی نیروی پیاده اش نمی دید. هواپیماهای شناسایی دشمن، دائم برفراز تپه پرواز می کردند و از ارتفاع زیاد، تحولات درون پاسگاه و تحرک نیروهای سالم ما و تعداد نفرات باقیمانده رزمندگان را زیر نظر داشتند. نقشۀ ناجوانمردانۀ دشمن، کاملاً حساب شده بود. عراقیها تجربه کرده بودند که اگر نیروی پیادۀ خود را وارد عمل کنند،احتمال توفیق دست یافتن به تپه، اندک خواهد بود، زیرا رزمندگان، از بالا بر تپه و اطراف آن، اشراف کامل داشتند و نیروهای پیادۀ دشمن را شکار می کردند. اکنون تیربارها و سلاحهای نفرات ما خاموش بود زیرا هدفی برای نشانه گیری و تیراندازی به سوی آن، وجود نداشت.

انتظار عزیزان رزمنده، برای مبارزۀ رودررو با دشمن، بی فایده بود و دشمن از حدود ساعت  12 ظهر به بعد، یک لحظه از ریختن آتش بر پاسگاه، غافل نشد. تپه، صحنۀ قیامت بود؛ هر لحظه، خبر شهادت عزیزی را می آوردند. فاجعۀ تشنگی و گرسنگی و ضعف و دل درد، در برابر آنچه که اکنون در حال انجام بود، ناچیز جلوه می کرد.

آتش باران دشمن، ساعتها طول کشید. اکنون همۀ ما شهادت خویش را قطعی تلقی می کردیم و رفتارها و گفتارها آن چنان بود که مقدمات سفر آخرت را به شایسته ترین وجه فراهم آورد . و در این میان، شهادتین، بیش از هر ذکر دیگری بر لبهای خشکیدۀ این نوجوانان نورانی جاری بود، اما نه آن گونه که همۀ مردم، هر صبح و ظهر و شام، شهادتین می گویند. تنگنای لغت و لسان محاوره، مرا از بیان کیفیت رفتارها و گفتارهای این عزیزان عاشق، درآن لحظات غیر قابل توصیف، معذور می دارد. مناجات با حق و زمزمه های یا مهدی، یا مهدی(عج)، در آن فضا شنیدنی بود. در آن لحظات، دنیا به گونه ای دیگر دیده می شد. گویی  از آنچه قبلاً فقط شنیده بودی پرده برداشته اند و اکنون نهایت آن را می دیدی.

ناگفته های مقام معظم رهبری از حضرت امام(ره)

 

با نزدیک شدن به دهه مبارک فجر در هر سال معمولاً خاطرات و ناگفته‌هایی به نقل از شخصیت‌های دخیل در پیروزی انقلاب اسلامی مطرح می‌شود. با این حال، به‌دلیل بیان ثابت بسیاری

از این مسایل توسط چهره‌های ثابت، نوعی انحصارگرایی،دامان روایت تاریخ انقلاب را گرفته است.

در این میان، اما نکته قابل توجه تواضع رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نقل خاطره از امام(ره) و انقلاب است، به‌طوری که ایشان در طی سال‌های حیات پربرکت امام(ره) و پس از آن، برخلاف برخی شخصیت‌های سیاسی که از امام(ره) برای توجیه رفتار خود استفاده می‌کنند و در این مسیر حتی حاضر می‌شوند موارد عجیبی را که برخلاف محکمات خط امام است، در قالب خاطرات خصوصی به ایشان منتسب کنند، رهبر انقلاب هیچ‌گاه نه تنها چنین نکرده، بلکه از تکرار خاطرات مسلمی هم که به نقل از دیگران بازگو شده و در شأن خود است، پرهیز دارند.

خاطرات زیر، بخشی از خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از آغاز تا انجام نهضت انقلاب اسلامی است که ماهنامه یادآور چندی پیش آن را منتشر کرده بود.

من خودم جوانی پرهیجانی داشتم، هم قبل از شروع انقلاب به خاطر فعالیت‌های ادبی و هنری و امثال اینها، هیجانی در زندگی من بود و هم بعد که مبارزات در سال 1341 شروع شد که من در آن سال، بیست و سه سالم بود. طبعاً دیگر ما در قلب هیجان‌های اساسی کشور قرار گرفتیم. من در سال 42 دو مرتبه به زندان افتادم؛ بازداشت، زندان، بازجویی. می‌دانید که اینها به انسان هیجان می‌دهد. بعد که انسان بیرون می‌آمد و خیل عظیم مردمی را که به این روش‌ها علاقه‌مند بودند و رهبری مثل امام رضوان‌الله علیه را که به هدایت مردم می‌پرداخت و کارها و فکر و راهها را تصحیح می‌کرد، مشاهده می‌نمود، هیجانش بیشتر می‌شد. این بود که زندگی برای امثال من که در این مقوله‌ها زندگی و فکر می‌کردند، خیلی پرهیجان بود، اما همه این طور نبودند...

آن وقت‌ها بزرگ‌ترهای ما -کسانی که در سنین حالای ما بودند – چیزهایی می‌گفتند که ما تعجب می‌کردیم چه طور اینها این طور فکر می‌کنند؟ حالا می‌بینم نخیر، آن بیچاره‌ها خیلی هم بی‌راه نمی‌گفتند.

ادامه مطلب ...