طنز جبهه

 انا و جعلنایی شنیده بود اما نمی دانست این آیه است ، حدیث است یا چیز دیگر . خود عبارات را هم معلوم بود تا آن روز جایی ندیده بود ؟ این قدر می دانسته که در خطوط مقدم یچه ها زیاد استفاده می کنند.  

تا آن روز که از روی سادگی خودش یکی از برادران را پیدا می کند و می پرسد: شما ها وقتی با دشمن روبرو می شوید یا در تیر رس او قرار میگیرید چه می گوئید که کشته نمی شوید و توپ و تانک آنها در شما تاثیر نمی کند؟ 

 و او که آدمی تا این اندازه نا وارد هیچ وقت به پستش نخورده بود خیلی جدی می گوید : البته بیشتر به اخلاص بر می گردد و الا خود عبارات به تنهایی دردی را دوا نمی کند . 

ووقتی او را سراپا گوش می یابد ادامه می دهد که : 

 

اولا باید وضو داشته باشید،  

 

ثانیا رو به قبله و آهسته بنحوی که کسی نفهمد بگویی ،   

 « اللهم ارزقنا ترکشا ریزا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین !»  

 

طوری این کلمات را عربی و از مخرج ادا می کرد که او باورش می شود و با خودش میگوید اینها اگر آیه نباشد احتمالا حدیث است .اما آخرش که فارسی عربی می شود شک می کند و به او می گوید: اخوی غریب گیر آوردی !

نظرات 2 + ارسال نظر
یه آشنا پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ق.ظ

حاج داوود سلام
کلا با پستهات حال می کنم
دمتون گرم، تجدید روحیه شد...

سلام جوانمرد

شما خودت بمب روحیه ای...

من که خیلی دوستت دارم...

یا علی

ع.ر.وطن دوست جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:00 ب.ظ http://123tamam.blogsky.com

سلام!

:))))))))))))))))))))


اقا من کلی حال کردم!
خیلی باحال بود
راستی!
یه سایت پیدا کردم که خاطرات جالبی توش هست!

http://www.aviny.com/archive/tanz_jebheh/index.aspx

ممنون
یا علی

سلام برادر

ممنون...

به سایتی هم که معرفی کردی سرزدم...

یه خاطره جالبی خوندم تحت عنوان«بابات کو»...

میخوام تو پست بعدی بذارمش...

ممنون از راهنمایی...

یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد