بخاطر می آورید آقای موسوی؟

استاد ارجمند جانباز ۷۰٪ جناب آقای قدرت الله رحمانی در کیهان دوشنبه ۵ خرداد ۸۸ مطلب جالبی داشتند که عینا در زیر می آید:
بخاطر مى آورید آقاى موسوی؟
برای کسی که آخرین سال های کار روزنامه نگاری اش را در روزنامه ای مثل کیهان به مصاحبه با شخصیت های طراز اول سیاسی و فرهنگی گذرانده است، حتماً جای خالی «مصاحبه با نخست وزیر دوران دفاع مقدس» در حکم یک آرزوی ناکام در عوالم حرفه ای است.
حکایت «گروه گفت وگوی کیهان» در سال های پایانی دهه 70 و آغازین سال های دهه 80 به جهت ناکامی در گرفتن یک مصاحبه مفصل و تاریخی با مهندس میرحسین موسوی- نظیر آن چه در مصاحبه  16 ساعته با آقای هاشمی رفسنجانی صورت گرفت- در حکم همان آرزوی ناکام در عالم روزنامه نگاری است.

سال 1381- پیش از آن که طرح مصاحبه مفصل با آقای هاشمی رفسنجانی اجرا شود- کیهان تصمیم گرفت در راستای سلسله مصاحبه های خود با شخصیت های برجسته سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، عملکرد دهه اول انقلاب را با رئیس دولت دفاع مقدس (مهندس موسوی) به مصاحبه بگذارد. شخصاً پیگیر قضیه شدم؛ با تلفن و نمابر ارتباطات اولیه برقرار شد، اما از همان ابتدا معلوم بود که این بار با در بسته ای مواجه هستیم که به این آسانی باز نمی شود.
بالاخره بعد از چند بار گفت وگوی تلفنی با مسئول دفتر آقای مهندس، در یک روز گرم تا بستانی به محل کار دفتر ایشان در ساختمان مجمع تشخیص مصلحت رفتم. پیکان سفید یخچالی پارک شده در نزدیکی دفتر، نشانه حضور او در دفتر کارش بود. دفتر آرام و بدون رفت و آمد مهندس، به روشنی از دوران حاشیه نشینی آخرین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران حکایت می کرد. با همان برادری که برای گرفتن وقت مصاحبه چندین بار تلفنی چانه زده بودم، این بار حضوری طرح موضوع کردم و آخرالامر نوشته ای را بدستش دادم و خواهش کردم همین الان به مهندس برساند. او، اما تکلیفش روشن بود و با خوش رویی تمام همان پاسخ ها را تکرار کرد: آقای مهندس اصلاً مصاحبه نمی کند، نه با شما ]کیهان[ با هیچ رسانه دیگری هم حرف نمی زند، من تقاضای شما را مطرح کردم ولی جواب ایشان منفی است. گفتم به ایشان بفرمایید اصلاً مصاحبه هیچ، کسی از اصحاب جنگ و جانبازی اینجاست و دوست دارد نخست وزیر امام(ره) را یک بار از نزدیک ببیند. اما پاسخ این درخواست نیز منفی بود. حقیقتش دلخور شدم. توقع داشتم یک جانباز قطع نخاع ویلچری که در آن هوای گرم خودش را به آنجا رسانده، حداقل برای چند دقیقه به حضور پذیرفته شود. از من اصرار بود و از آن مسئول خوش رو و خوش برخورد دفتر مهندس، انکار، نشد که نشد.
گفت وگو با مهندس موسوی به مثابه یک آرزوی حرفه ای ناکام همواره همراه من بود تا همین روزهای اخیر که مهندس موسوی تصویر دیگری از دوران سکوت 20 ساله اش ارایه کرد و حیرت همگان- از جمله روزنامه نگاری چون من -را برانگیخت.
نمی دانم، این روزها خیلی دلم برای آن روزهای خودم می سوزد که عاشق مصاحبه با موسوی بودم. دوست داشتم میرحسین همان میرحسین دوست داشتنی ای باشد که نامش حس نوستالژیکی در امثال ما ایجاد می کرد.
این روزها گاهی با خود می گویم کاش آن شخصیت ثابت قدمی که از موسوی در ذهن داشتیم، تا ابد باقی می ماند و یا حالا که ترجیح داده است این سرمایه کم نظیر را خرج خروج از حاشیه نشینی سیاست و ورود به متن قدرت کند، لااقل در این معامله زیان نکند و آسیب جدی نبیند، چیزی که واقعیت های ملموس جامعه خلاف آن را نشان می دهد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد