جنگ تن با تانک

کتاب همپای صاعقه ـ عملیات بیت المقدس ـ راوی:اسماعیل قهرمانی 
حداقل دو تیپ زرهی دشمن در آنجا وارد عمل شدند. گردان انصار، سه کیلومتر از جاده ی مرزی دژ را پوشش داده بود. نیروهای دشمن تا ساعت 1 بعدازظهر، پنج نوبت روی مواضع برادرهای ما اجرای پاتک کردند. برادرهای ما شجاعانه در آن زمین صاف و بدون عارضه جلو می  رفتند و راه پیشروی تانک های دشمن را سد می کردند و به آنها یورش می بردند. این برادرهای من، موقعی که به فاصله ی پنجاه متری، و حتی بیست متری این تانک ها می رسیدند، آنها را با گلوله ی آر.پیجی می زدند و منهدم می کردند. حتی برادرهایی را داشتیم که بالای این تانک ها می رفتند و با انداختن نارنجک به داخل برجک این تانک ها، آنها را منهدم می کردند. برادرهای من به این شکل پنج پاتک را دفع کردند، طوری که خیلی از تانک های دشمن منهدم شدند... امّا ساعت 2 بعدازظهر جمعه 17 اردیبهشت، وضعیت تغییر کرد. در این ساعت، دشمن پاتک بسیار بسیار سنگینی انجام داد و با استفاده از تانک های مجهز تی  -   72 خودش که آر.پی.جی به آنها کارگر نیست، وارد عمل شد. نخبه  ترین نفرات آر.پی.جی زن ما، تعداد زیادی گلوله آر.پی.جی به سمت آنها شلیک کردند، اما دیدیم این گلوله ها بعد از اصابت، در زره زاویه دار تانک ها اثر نکرد.
در آن درگیری، از داشتن سنگر و خاکریزهای مستحکم بی بهره بودیم. تا ساعت 2 بعدازظهر، جهاد نتوانسته بود ماشین آلات مهندسی خودش را برای احداث سنگر و خاکریزهای مورد نیاز ما، جلو بکشد. موقعی هم که دیگر این ماشین آلات رسیدند، مصادف با زمانی بود که تانک های تی  -   72 دشمن به مواضع ما نفوذ کرده بودند. اینجا دیگر خون برادرهای ما به جوش آمد. با وجود بی  اثر بودن، برادرها با تفنگ کلاشینکف، روی این تانک های مهاجم رگبار می گرفتند. بدیهی است که شلیک رگبار کلاشینکف به روی این تانک های تی  -   72 حاصلی نداشت و بی  فایده بود... به هرحال، دشمن از سمت راست حد تیپ ما -که نصر  -  یک آن را نپوشانده بود  -  جلو کشید و در خط پدافندی ما رخنه کرد. ما از روبه  رو با تانک ها درگیر بودیم، که ناگهان متوجه شلیک تیر مستقیم تانک، از پشت سرمان شدیم!
دشمن برادرهای ما را از پشت، هدف گلوله های تی  -   72 خودش قرار داد. آنها را هدف مسلسل  های تانک خودش قرار داد. آنجا دشمن نیروهای پیاده ی خیلی کمی را به میدان فرستاده بود که این پیاده ها هم، پشت سر تانک ها حرکت می کردند و جلو می آمدند. همزمان از جلوی خط هم، زرهی دشمن بی وقفه در حال جلو آمدن بود. در واقع، آنجا واحدهای تانک دشمن برادرهای ما را در یک مثلث  آتش قرار دادند: از سمت مقابل، از پهلوی راست و بخشی از مواضع پشت سرمان. گردان ابوذر، تا آنجا که می دانم به شدت ضربه خورد. گردان مقداد هم در سمت چپ ما به همین وضع دچار شد. گردان 144 ادغامی با انصار هم تا حدودی آسیب دید. گردان 144 مشکل دیگری هم داشت: فرمانده آن، جناب سرگرد مظفر هدایت نسب؛ که یک افسر رشید، باکفایت و فوق العاده با ما هماهنگ بود، در مرحله ی اوّل عملیات زخمی شد و او را از منطقه خارج کردند. این شد که معاون ایشان، سروان سعید شهرامیان برای مرحله ی دوّم عملیات بالای سر این گردان بود و با ما همکاری می کرد، ولی به اندازه ی جناب سرگرد هدایت نسب، برش عملیاتی نداشت. این شد که نتوانست تانک های پشتیبان گردان 144 را به ما برساند. معضل اصلی ما امّا، همان بازماندن پهلوی راست ما، بر اثر نرسیدن نصر  -  یک بود.
دست آخر، به دستور برادر حاج احمد، ملزم شدیم که سه کیلومتر از آنجا عقب بکشیم تا بتوانیم در نقاط مناسب پدافند کنیم. این را هم گفته باشم؛ برادرهای ما، تا آخرین لحظه ای که تانک های دشمن آنها را به محاصره درآوردند، حاضر به عقب نشینی نبودند. منتها از آنجا که دستور عقب نشینی از طرف فرماندهی تیپ صادر شده بود، اطاعت کردند و عقب آمدند. نکته ی آخری که باید عرض کنم این است که این دستور به هیچ وجه با طبع نیروهای ما سازگار نبود. این برادرها، افرادی نبودند که اهل عقب کشیدن در برابر دشمن باشند، چون دستور بود پذیرفتند و برگشتند. یک عده هم همان  جا ماندند، تا آخرین لحظه جنگیدند و تا آخرین گلوله ی تفنگ و آر.پی.جی خودشان را به طرف دشمن شلیک کردند که اینها، به احتمال قوی، به شهادت رسیدند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد