خاطره ای از سفر معنوی حج ـ ۲

وقتی خبر رو در خونه گفتم همسرم خیلی خوشحال شد. منم خوشحال بودم ولی در عین حال نگرانی خاصی داشتم٬ این نگرانی برا این بود که فکر میکردم تو این سفر کی کمکم میکنه؟من که همراه ندارم چطور میتونم تو سفر به این بزرگی با سختیایی که از دیگران شنیده بودم کنار بیام؟

به هر حال به سازمان حج و زیارت رفتم و ثبت نام کردم. قرار شد تو یه کاروانی که باقی مونده بود و افرادی مثل من که دقیقه نود کارشون جور شده بود تو اون کاروان ثبت نام میکنن منم همونجا ثبت نام کنم. این کارو انجام دادم و سرپرست کاروان روزی رو برای آموزش مناسک حج تعیین کرد که به مسجدی در خیابون ایران بریم. در روز مورد نظر من به اتفاق خانومم به اونجا رفتیم٬ اونجا بود که دیدم یه جانباز روشندلم تو کاروان ما حضور داره٬ رفتم پیشش و باهاش آشنا شدم. اسمش قلی پور بود جانباز نابینایی که اوج  بینایی رو تو این سفر برا من به نمایش گذاشت. اونم سرگذشتی مثل من داشت و برا اینکه خانومشو همراه بیاره قید سفر با کاروان ویژه رو زده بود و تو این کاروان عادی ثبت نام کرده بود. عجب اتفاق جالبی در همین قدم اول برامون در حال رخ دادن بود. من و اون سریع با هم رفیق شدیم و قرار شد تو سفر همراه هم باشیم! جه طوری؟ خب خیلی ساده بود٬ قرار شد تو سفر من چشم ظاهری اون باشم و اونم ویلچر منو هل بده و همراه من باشه! به همین سادگی یکی از مشکلای اصلی پیش پای هر دوی ما برداشته شد! کاش ما آدما میدونستیم که یکی دیگه ناظره و مشکلات بنده هاشو حل میکنه و اینقدر به خودمون اتکا نمیکردیم و همیشه به اون توکل داشتیم. وقتی جلسه تموم شد و اومدیم بیرون تو ماشین به خانومم گفتم که چه اتفاقی افتاده و اونم خوشحال شد و در جلسات بعد اونم با خانم قلی پور آشنا شد. رفته رفته به تاریخ اعزام نزدیکتر میشدیم. در یکی از جلسات یکی از روحانیون بزرگوار توصیه ای داشت که سخت به دل من و آقای قلی پور نشست٬ ایشون میفرمود که بازار در همه جای دنیا پیدا میشه٬ در دوبی٬ کیش و ... ولی مسجدالنبی و مسجدالحرام دیگه به این راحتی نصیبتون نمیشه. بنا بر این از وقتیکه دارید نهایت استفاده رو ببرید و سعی کنید خیلی درگیر بازار و خرید نشید. این توصیه رو گوش کردیم و قرار شد که اصلا پول همراهمون نبریم تا اونجا خیلی به فکر خرید و بازار نیافتیم و چه توصیه جالبی بود. توصیه ای که در سفر خیلی به درد ما خورد و ما با خاطری آسوده در گرمای روز در هتل استراحت میکردیم و شبها به زیارت میرفتیم و بیخیال هرچی بازار و سوغات و خرید بودیم. تاریخ حرکت اعلام شد: اول اردیبهشت سال ۷۴ و ساعت حرکت ۱۰.۴۵ صبح٬ فرودگاه مهرآباد. 

ساعت ۶ صبح روز اول اردیبهشت به اتفاق همسر٬ پدرم٬ مرحوم مادرم و تعدادی از بستگان به فرودگاه مهرآباد رفتیم و پس از انجام تشریفات گمرکی راس ساعت مقرر به سمت عربستان حرکت کردیم.ساعت ۱۴ به وقت تهران و ۱۲.۳۵ به وقت جده به فرودگاه بین المللی جده رسیدیم و پس از پیاده شدن به محلی که از طرف مسئولین کاروان در نظر گرفته شده بود هدایت شدیم. پس از اینکه قدری استراحت کردیم وضو گرفته و نماز ظهر و عصر رو بجا آوردیم.فرودگاه جده فرودگاه بسیار تمیز و بزرگیه٬البته منظور از بسیار تمیز با در نظر گرفتن خیل جمعیتیه که به اونجا وارد و خارج میشن و از خدماتش بهره مند میشن و بازم تمیزی در اون مشهوده. سالن بسیار بزرگ فرودگاه از همه طرف باز بوده و سقف اون بر روی ستونهای بزرگی که با فاصله ای حدود ۱۰۰متر از همدیگه قرار دارن به وسیله چادرهای گنبدی شکلی که گردی وسط گنبد هم بازه و میشه از توی اون آسمونو دید پوشیده شده. زیر این چادرا کاروانهای ایرانی با فاصله ای نزدیک نسبت به هم استقرار پیدا میکنن و منتظر میشن تا ساکاشونو تحویل بگیرن و در این فاصله زائرین توسط خدمه کاروان پذیرایی میشن. تو این فرودگاه به هر طرف که نگاه میکنی ملیتهای مختلف مسلمونو میبینی که دسته دسته برای انجام مناسک حج وارد میشن تا از اونجا به سمت مدینه منوره برن. تا این مراحل برا کاروان ما انجام بشه و ساکا رو تحویل بگیریم و سوار اتوبوس بشیم ساعت ۹ بعدازطهر شد٬ که در این ساعت به سمت مدینه منوره حرکت کردیم. 

ورود به مدینه: 

 حدود ۳ بامداد دوم اردیبهشت۷۴ به هتل محل اقامتمون در مدینه رسیدیم و وسایلو داخل اتاقها گذاشتیم و چون موعد نماز صبح نزدیک بود سریع به سمت مسجدالنبی حرکت کردیم. کار من و آقای قلی پور شروع شد ایشون ویلچر هل میداد و من هم مسیر رو نشون میدادم.نماز جماعت رو خوندیم و برا زیارت از باب جبرئیل وارد شدیم متاسفانه به دلیل دیر رسیدن و عجله موفق به غسل زیارت نشدیم و کتاب زیارتنامه هم همراهمون نبود و بدون خوندن اذن دخول وارد شدیم! انشاالله که حضرت رسول(ص) ما را خواهند بخشید٬ مقابل بیت حضرت زهرا(س) نماز خوندیم و زیارت کردیم و از حرم بیرون اومدیم. هنگام بیرون اومدن یکی از برادرای اهل قزوین که متاسفانه اسمشو نپرسیدم به ما رسید و چون دید به مکان آشنایی نداریم ما رو راهنمایی کرد و محلهای داخل حرم رو به ما نشون داد. بعد به اتفاق ایشون بیرون اومدیم و به قبرستان بقیع رفتیم. جایی که مظلومیت شیعه در اون موج میزنه و هر انسان بیطرفی کینه وهابیون بی دین رو نسبت به شیعه با تموم وجود لمس میکنه. چرا که بقیع چسبیده به مسجدالنبی است٬ مسجدالنبی به سبک بسیار زیبا و با شکوهی ساخته شده ولی قبر ائمه مظلوم بقیع بطرز مظلومانه ای در تپه ای ناهموار و بدون شمع و چراغی قرار داره و انسان از دیدن این منظره لرزه بر اندامش میافته که آیا اینجا مدفن چهار امام بزرگوار شیعه ست؟ آیا اینجا مدفن حضرت فاطمه بنت اسد٬ حضرت ام البنین٬ حضرت ابراهیم فرزند رسول خدا٬ همسران پیامبر(ص) و ... است؟ قلم از وصف این ظلم عاجزه و زبان در اونجا بند میاد که چی بگه! برادر قزوینی همراه ما زیارتنامه میخوند و من مات و مبهوت نظاره گر مظلومیت قبور ائمه بقیع بودم٬ بعد از زیارت به هتل برگشتیم. تو هتل شعری رو به دیوار زد ه بودن که به نظرم جالب اومد: 

من فراری بودم و کشوندیم 

با بدیهام تو خونت نشوندیم 

به کسی چه مربوطه خوب یا بدم 

برا صاحب خونه مهمون اومدم 

اگه اون دوسم نداشت رام نمیداد 

من بد رو تو خوبا جام نمیداد 

آخه من کجا طواف این خونه 

قربون لطف تو ای صاحبخونه 

اومدم بلکه منو عوض کنی 

این مریضو بری از مرض کنی 

اومدم آشتی کنم باتو به مولا آخدا 

دستمو رو نکنی مهمونتم من آخدا 

به علی روشو ندارم با تو روبرو بشم 

اما چی بگم اگه نگم خدایا آخدا 

بدیمو قبول دارم تو از خوبیت به روم نیار  

که بلنده پیش تو دیوار حاشا آخدا 

تو که بیشتر از خودم تو مردم آبروم دادی 

جان مولا نزنی پردمو بالا آخدا 

...ادامه دارد 

نظرات 4 + ارسال نظر
رمضان شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ب.ظ http://mighat61.blogfa.com

سلام آقا داود گل
نمی دانم در ان گرمای عربستان چگونه طاقت آوردید. من این روزها از شدت گرما حال وروز خوبی ندارم تنگی نفس امانم را بریده. دعا بفرمائید خداوند طاقتمان را افزون کند. موفق باشید.

سلام خدمت آقا رمضان بزرگوار
فکر میکنم خداوند به زائران طاقت لازم را میدهد. انشاالله شما هم همیشه شاد و خوش و خرم باشید. التماس دعا و خدا نگهدار

محمد مهدی جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ق.ظ http://sobhe14.blogfa.com

گل نرگس مرا یک شب صدا کن
مرا در سجده های خود دعا کن
خلاصم کن زگرداب فراقت
ز قید و بند این عالم رها کن
نیمه شعبان میلاد با سعادت امام زمان (عج) بر شما مبارک.
تعجیل در فرجش صلوات

لیلا شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ب.ظ http://lalehayeasemani.blogfa.com

سلام دوست عزیز
اگر تازه شروع کردین که خیلی از من جلوترین
منم شما رو لینک کردم
موفق و موید باشی

محمد مهدی یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:46 ب.ظ http://sobhe14.blogfa.com

سلام
ممنون از حضورتون و ابراز نظر شما
خداوند سفر معنوی حج و زیارت بقیع و نصیب همه کنه و شما هم مجدداْ
دوست عزیز اتفاقا خانم مشاور در پایان نامه من پیشنهاد این موضوع که یه بخشی هم به ورزش جانبازان اختصاص بده که من به دلایلی نپذیرفتم. از جمله اینکه معتقدم بیشتر جنبه درمانی و سرگرمی و روحی برای جانبازان داره و یه مبحث جداگانه ای می طلبه و اونهام قبول کردند. امیدوارم این کارو کی از دانشجویان مدیریت و یا تربیت بدنی انجام بده
موفق باشید

سلام خدمت جناب سامع عزیز
قطعا این بحث خود نیاز به تحقیقات وسیعی دارد و حقیر هم جسارت کرده و در قالب یک پیشنهاد مطرح کردم تا اگر عزیزان دیگری قصد دارند پژوهشی انجام دهند گوشه چشمی هم به این مطلب داشته باشند. از عنایت شما هم سپاسگزارم. التماس دعا و خدا نگهدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد