خاطره ای از سفر معنوی حج - ۳

دوشنبه چهارم اردیبهشت ۷۴ ساعت ۱۲ شب با آقای قلی پور به ایوان بقیع مشرف شدیم و تا ساعت ۵/۲ بامداد برنامه زیارت و مداحی بود که قریب به اتفاق زائرین ایرانی بودند٬ سپس به صحن مطهر حضرت رسول(ص) آمدیم و پشت درب منتظر ماندیم٬ به محض باز شدن درب مردم به داخل حرم دویدند

علت عجله مردم این بود که میخواستند بین بیت و منبر و کنار ستون توبه جا بگیرند و نماز بخوانند. ما هم سریع به داخل رفتیم و چون با ویلچر نمیشد جلو رفت ویلچر را کناری گذاشته و دستم را روی شانه های آقای قلی پور گذاشته و بین ستون توبه و ستون سریر به زحمت جای کمی پیدا کرده و نشستیم. ستون سریر ستونی است که حضرت محمد(ص) به آن تکیه میکردند و به سوالات مردم پاسخ میدادند،اینجا واقعا جای عجیبی است و هر دو شبی که به اتفاق آقای قلی پور در آنجا توفیق خواندن زیارت پیدا کردیم از الطاف بی بی دو عالم حضرت زهرا(س) بود و از بهترین لحظات عمرم محسوب میشود، هر چند که انسان وقتی آنجا مینشیند خجلت زده از این مطلب است که من کجا و این همه عنایت کجا؟ یکطرف ستون سریر محل نشستن پیامبر، یکطرف ستون حرس محل نشستن امیرمؤمنان علی(ع) ،که وقتی فکر میکنی اینجا محل جلوس این بزرگوران بوده و فاطمه(س) از این محل گذر کرده و جبرییل در این مکان بر پیامبر(ص) نازل میشده و آیات خداوند را ابلاغ میکرده، آنوقت است که انسان متوجه میشود که اگر در اینجا نشسته فقط و فقط لطف و محبت اهل بیت(ع) است و الا لیاقت امثال من روسیاه هیچگاه در این اندازه نبوده است. نماز و زیارت خواندیم و قصد بازگشت داشتیم که متوجه شدیم ویلچر نیست، یکی از خدمه کاروان هم که ما را دید به کمک ما آمد ولی هرچه گشتیم هیچ اثری از ویلچر من نبود. (در آن زمان هنوز میتوانستم با کمک عصا یا شخص دیگری مقداری راه بروم) به هر حال ویلچر پیدا نشد و ما یک تاکسی گرفتیم و به هتل محل اقامتمان برگشتیم. آقای حسنخانی که هم اتاقی ما بود لطف کرد و به کاروان ویژه جانبازان رفته و شرح ماوقع را تعریف کرده و توانسته بود یک ویلچر ایرانی بگیرد که تا حدودی کار ما را راه می انداخت ولی این ویلچر کجا و ویلچر میرا آلمانی خودم کجا؟ بعد از دو روز، بنده خدا آقای قلی پور که مرا هل میداد توی دست اندازها کمر درد گرفته بود و من ماتم گرفته بودم که تا آخر سفر با این مشکل چگونه کنار بیایم؟ 

 یک روز صبح طبق روال وقتی از نماز صبح برگشتیم و مشغول استراحت شدیم آقای نصرالهی از خدمه کاروان آمد و بیدارم کرد و گفت که ویلچر تو را توی حرم دیدم ولی ترسیدم که بیارمش.به این دلیل که اگر اشتباه میکرد ماموران او را میگرفتند. من که امیدی به پیدا شدن ویلچر نداشتم با ناامیدی به اتفاق آقای نصرالهی به حرم رفتم و در کمال تعجب دیدم ویلچرم در همان محلی که گذاشته بودم قرار دارد.آنقدر خوشحال شده بودم که آقای نصرالهی هم با دیدن خوشحالی من گفت دو رکعت نماز شکر بخوانیم،بعد از خواندن نماز شکر به هتل برگشتیم.در ایامی که مدینه بودیم یکشب از مداحی شاعر اهل بیت(ع) مرحوم آغاسی و حاج سعید حدادیان استفاده کردیم که خیلی خوش گذشت.یکشب هم حاج مهدی منصوری مداح اهل بیت که اهل اصفهان میباشدنوحه خوانی کرد که مجلس خیلی با صفایی بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
رمضان شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:30 ب.ظ http://mighat61.blogfa.com

سلام علیکم بما صبرتم
استشمام عطر خوشبوی رمضان از پنجره ی ملکوتی شعبان وحلول ماه غفران، رحمت، برکت، ضیافت الله و ماه نزول قران، بر شما عزیز گرامی، وخانواده ی محترمتان، تبریک وتهنیت باد. التماس دعا.

محمد مهدی دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ http://sobhe14.blogfa.com

سلام
از حضور و ابراز لطف شما ممنونم. اگر چه خود را لایق و شایسته لطف ملتمسین دعا نمی دانم اما به پاس اطمینان دوستان حسن عاقبت، رفع گرفتاری، صحت و سلامتی، دستگیری از معصومین، برخورداری از الطاف الهی و محشور با دعا و راز و نیاز را برای خود و شما می طلبم. ضمن اینکه اینجانب به جهت اگاهی از درون خود و نیاز به رحمت و بخشش الهی به دعای شما به عنوان وساطت یک مومن نیازمندم.
آقای حیدری عزیز قدم به قدم و گوشه به گوشه این مکان مقدس برایم تداعی شد. بدون شک خداوند باید بپذیرد و ما نیز شکرگذار لطف او باشیم که پذیرفته است. چرا که نمی توان بی دعوت و قسمت پا به این عرصه گذاشت. سند این گفته را برایتان عرض نمایم. من اردیبهشت امسال هنگامی که والدین خود و دو دایی و خانواده شان با داشتن فیش عمره بانک ملی ثبت نام در کاروانی در ماه مبارک رمضان نمودند موقعیت را برای راحتی سفرخودم با انان مناسب دیدم با خرید فیش آزاد (یک میلیون و صد) و لطایف الحیلی درانتقال و ثبت در همان کاروان و ... خود را راهی دانستم. همه چیز مهیا بود حتی ضمینه نوشتن خاطرات لبیک هفتم را نیز مهیا کرده بودم اما همه چیز در تصمیم اوست و سفرهای رمضان لغو شد.
موفق باشید.

سلام خدمت جناب آقای سامع عزیز
از حضور صمیمانه شما تشکر میکنم و من نیز ملتمسانه محتاج دعای بزرگوارنی همچون شما میباشم. انشاالله در این ماه مبارک خداوند ویزای حضور شما و همه آرزومندان را جهت تشرف به خانه خودش صادر نماید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد