تپه برهانی ـ ۵

ارتفاعات 2519 دو رشته ارتفاع موازی است که در جلو پادگان« حاج عمران» قرار گرفته است. ادامۀ این ارتفاعات به جادۀ تدارکاتی مهم دشمن منتهی می شد که با استفاده از این جاده، لشکرهای زرهی و نیروهای پیادۀ خود را تدارک می کردند. این جاده از آن جهت برای ما اهمیّت داشت که با کنترل آن، پادگان« حاج عمران» عراق، برای همیشه از خطر نفوذ و ضربات دشمن محفوظ مانده و در عین حال ارتفاعات استراتژیک منطقه نیز که بر شهرهای شمالی عراق تسلط داشت، زیر نفوذ رزمندگان قرار می گرفت

در واقع این جاده، تنها امید دشمن برای دست یافتن به پادگان حاج عمران و حفظ شهرهای شمالی عراق محسوب می شد. ما برای این که بتوانیم به این جاده دست یابیم، مجبور بودیم از تنگۀ بین این دو رشته ارتفاعات موازی، عبور کرده و به جاده برسیم. این تنگه را « تنگۀ دربند» می نامیدند. در این تنگه که از برخورد دامنۀ دو رشته ارتفاع موازی 2519 پدید آمده بود، سه تپه به ارتفاع تقریبی هفتصد تا هزار متر وجود داشت که عراقیها بر روی هر یک از این تپه ها، پاسگاه کوچکی ساخته و نیروهای خود را درآن مستقر کرده بودند و از این پاسگاه ها برای حفاظت از تنگه و ممانعت از عبور رزمندگان اسلام و دست یافتن به جادۀ تدارکاتی دشمن استفاده می شد.

تنگۀ دربند، در عمق 18 تا 20 کیلومتری داخل خاک عراق واقع است پاسگاه ها از آن چنان استحکامی برخوردار بودند که عراقیها احتمال نفوذ رزمندگان به داخل تنگه را نیز نمی دادند. موانع متعدد ایذایی نظیر میدانهای وسیع مین و سیمهای خاردار حلقوی و سنگرهای متعدد کمین، پاسگاه ها را حفاظت می کرد.

قرار این بود که رزمندگان، حتی المقدور با کمال آرامش و سکوت به مواضع دشمن نزدیک شوند و یورش نهایی، همزمان با آگاهی دشمن از عملیات رزمندگان آغاز شود؛ و به این ترتیب ضمن استفاده از اصل غافلگیری، تا حد ممکن از تلفات نیروها کاسته شود.

با آغاز حرکت گروهان سعی می کردیم ضمن کنترل صدای خش خش پای خود، کاملاً خمیده راه رویم.

دو گروهان مقداد و مالک اشتر می بایست تپه های اول و دوم را تصرف می کردند و گروهان ما یعنی گروهان میثم موظف بود که تپۀ سوم یعنی آخرین تپه در عمق خاک عراق را که فاصلۀ بیشتری تا مرز داشت و مشرف به جادۀ تدارکاتی دشمن بود به تصرف خود درآورده و در این حال هر گروهان به سمت هدفهای تعیین شده هدایت شود.

دشمن که از قرینۀ صدای هلیکوپتر انجام عملیات را محتمل می دانست، از ساعات اولیۀ شب با شلیک گلوله های منوّر، به طور مستمر، منطقه را زیر نظر داشت و به همین جهت با وجودی که رزمندگان نهایت دقت را در رعایت سکوت و آرامش به عمل آوردند، اما همزمان با صعود گروهانها به مرتفع ترین نقطۀ ارتفاعات 2519 و سرازیر شدن رزمندگان به طرف پایین تنگه، تیربارهای دشمن آغاز به کار کرد و منطقه یکپارچه آتش شد.

صدای انفجار خمپاره ها و گلوله های توپ و موشکهای مینی کاتیوشا، یک لحظه قطع نمی شد. گلوله های منور، منطقه را مثل روز روشن کرده بود و دشمن به وسیلۀ خمپاره های دو زمانه، مسیر حرکت ستون گروهان را زیر آتش داشت.

ابتدا می بایست به عمق تنگه می رفتیم و آنگاه ضمن بالا رفتن از تپۀ سوم، به پاسگاه حمله می کردیم. مسیر حرکت دارای شیب بسیار تند بود. از طرف دیگر فرماندهان، به خاطر جلوگیری از تلفات زیاد نیروها و دست یابی سریعتر به هدفها و سلب فرصت از دشمن، گروهان را با حداکثر سرعت به پیش می بردند.

شیب زیاد همراه با سرعت حرکت گروهان، موجب زمین خوردن برادران می شد و هر رزمنده ای که به زمین می خورد، رزمندۀ پشت سر او نیز کنترل خود را از دست می داد. اما به هر تقدیر برادران پس از کشیده شدن روی زمین دوباره برخاسته و به حرکت خود ادامه می دادند.

خمپاره ها و گلوله های توپ، به طور متناوب در دو طرف ستون به زمین می خورد و ترکشهای آن زوزه کشان با فاصلۀ کمی از کنار ما می گذشت و گهگاه عزیزی را مجروح می ساخت. صدای انفجار و شلیک گلوله های تیربار، همراه با فریادهای پی در پی فرماندهان که سعی در هدایت صحیح ستون داشتند فضا را پر کرده بود.

در جلو ستون، برادرسهمی (معاون دوم گروهان) و پشت سر او برادر علاقه مندان(معاون اول گروهان) و سپس حجه الاسلام ترکان که با لباس نظامی و عمامه در عملیات شرکت کرده بود و من، در حرکت بودیم.

گاهگاهی ترکشهای خمپاره، رزمنده ای را بر زمین می غلتاند و برادران از کنار پیکرش گذشته و سعی می کردند فاصلۀ حاصل از فقدان او را در داخل ستون پرکنند.

گروهان با حداکثر سرعت ظرف20 دقیقه به عمق تنگه رسید و از این پس بالا رفتن از تپۀ سوم آغاز شد.دشمن در نقاط متعددی ازسطح تپه، سنگرِکمین تعبیه کرده بود و همین سنگرها باعث می شد که ستون از جهات مختلف زیر آتش تیربار باشد. آرپی جی زنهای گروهان در این بین زحمت بسیار کشیدند و با خارج شدن به موقع از ستون، تحت هدایت برادر سهمی تک تک سنگرهای کمین را منهدم کردند.

سرانجام و به هر زحمتی بود، ستون به نزدیک پاسگاه دشمن که در مرتفع ترین نقطۀ تپه بنا شده بود، رسید. دشمن با فاصلۀ تقریبی 10 متر از پاسگاه، اقدام به نصب سیمهای خاردار حلقوی کرده بود. عبور از این مانع که ارتفاع زیادی داشت، کاری بسیار مشکل بود. مخصوصاً که تعداد چهار تیربار از داخل پاسگاه، دور تا دور تپه را زیر آتش داشت و لذا گروهان به محض رسیدن به سیمهای خاردار متوقف شد و برادران به حالت سینه خیز بر سطح  تپه خوابیدند و با تیراندازی به طرف پاسگاه سعی می کردند تیربارهای دشمن را خاموش کنند. تجمع فشردۀ نیرو در اطراف پاسگاه، موجب افزایش تلفات می شد. دشمن به وسیلۀ خمپاره و گلوله های توپ، اطراف پاسگاه را زیر آتش گرفته بود. گلوله ها آنقدر در فاصله های زمانی نزدیک منفجر می شد که در اثر صدای آن، احساس کردم که شنوایی خود را از دست داده ام. بر زمین دراز کشیدم، ناگهان محوطۀ وسیعی در کنار من آتش گرفت و شعله های آن به آسمان کشیده شد. به سرعت بر زمین غلتیدم و خود را از آتش دور کردم. دشمن در آخرین لحظات، آنچه که در توان داشت به کار گرفته بود و حتی برای از بین بردن رزمندگان، از دوشکاـ که غالباً کاربرد ضدهوایی داردـ استفاده می کرد. گلوله های آتشین دوشکا به صورت رگبار و با سرعت زیاد، با فاصله کم از روی سر ما می گذشت. توقف طولانی گروهان در این محل، آن هم با تجمع فشرده نیروها موجب شد که تعدادی از برادران به شهادت برسند. در نزدیکی خود، برادر آرپی جی زنی را دیدم که مترصد فرصتی برای منهدم ساختن موضع دوشکای دشمن بود. او در حالت خوابیده، آرپی جی را آماده نمود و در یک لحظه روی یک زانو نشست و موضع دوشکا را نشانه گرفت. اما هنوز شلیک نکرده بود که تیربار دشمن سینه او را شکافت و در کنارم بر زمین غلتید. هماهنگ با ضربان قلب این رزمندۀ دلیر، خون به شدت از سینۀ او فوران می کرد و بر زمین می ریخت و او پس از لحظه ای کوتاه، به شهادت رسید. در کنار او برادر دیگری که کمک او بود و شهادت برادرش را نظاره می کرد، دراز کشیده بود؛ وی آرپی جی را برداشت و با دقت بیشتر، یکی از سنگرهای تیربار دشمن را به آتش کشید و خاموش کرد.

نظرات 3 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ق.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام خدا بر دلیرمردان عاشق...

سلام امین جان
ممنون از حضور شما.

مهدی اسلامی پناه پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:25 ب.ظ

آدرس GMAIL نبود .

سلام آقا مهدی
آدرس من heydari.davoud@gmail.com

امین جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ق.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام آقا داود!
بازم جمعه شد... یعنی میشه بیاد؟

به روزم، حتماً لذت می برید

سلام امین جان
ممنون به امید فرج آقا امام زمان(عج)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد