یک قمقمه عطش

وقایع بزرگ را با نمادهایشان می شناسند و کیست که نام کربلا و عاشورا را بشنود و یاد عطش نیفتد؟ حالا که در حال و هوای محرم هستیم و دل ها کربلایی است، خواندن کتاب عطش خالی از لطف نیست. بخوان تا بدانی که عطش نماد عاشقان است و تنها منحصر به عاشورای سال 61 هجری نیست. تشنگی رمزی است که جز تشنگان را به این حریم زلال راهی نیست و آب بهانه ای بیش نیست.
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
کتاب عطش از مجموعه کتاب های روزگاران( انتشارات روایت فتح ) و به قلم محمد رضاپور است. 100 جرعه کوچک اما گوارا. بی تابی و تشنگی از آن سختی های جنگ بودند که کم تر از آنها شنیده ایم. خواندن این صد نوشته کمک می کند تا کمی از سختی های جنگ را حس کنیم. به نیت عاشورا 10 جرعه از کتاب عطش را تقدیمتان می کنیم. گوارای وجود!
1-چند تا شهید توی اردوگاه بودند. از آن هایی که توی اسارت شهید شدند. رفتیم مرتبشان کنیم، بگذاریمشان یک گوشه.
زیر بغل یکیشان را گرفتم که بلندش کنم، دیدم روی دستش یک چیزی نوشته. دستش را آوردم بالا.
نوشته بود: «مادر از تشنگی مردم.»
2-سوار بلم بودیم. از شناسایی برمی گشتیم.
رضا دشتی زخمی شده بود. خون ریزیش شدید بود. آب می خواست، نداشتیم. از آب شط هم که نمی شد بهش داد.
رضا بین آن همه آب، وسط رودخانه، تشنه شهید شد.
3-قمقمه اش را چپه می کرد توی دهن عراقی ها.
می گفت «مسلمون باید هوای اسیرها رو داشته باشه.»
پا شد برود طرف اسرای دیگر، آرپی چی سرش را پراند.
تشنه بود، قمقمه هم دستش.
4-بهم آب نرسید. لیوانش را داد بهم و گفت « من زیاد تشنه ام نیست. نصفش رو خوردم، بقیه ش رو تو بخور.»
گرفتم و خوردم.
فرداش بچه ها گفتند که اصلاً لیوان ها نصفه بوده.
5-هر کاری می کردند خوابشان نمی برد. نیمه های شب بود که یک شیلنگ انداختند توی آسایشگاه.
چند لحظه بعد، آب با فشار از شیلنگ راه افتاد؛ فقط چند ثانیه بچه ها هول شده بودند. شیلنگ را دندان می گرفتند. سعی می کردند آب های روی زمین را بخورند. صورتشان را می گذاشتند روی زمین خیس.
شاید دیگر حالا حالاها آب گیرشان نمی آمد.
6-یک شهید پیدا کردیم، طرف های سه راه شهادت.
هیچی همراهش نبود. نه پلاک، نه کارت شناسایی.
فقط یک قمقمه همراهش بود؛ پر آب.
روی قمقمه چیزی نوشته بود. قمقمه را شستیم تا بتوانیم بخوانیمش. نوشته بود «قربان لب عطشانت یا حسین.»
7-بچه که بود توی هیئت سقایی می کرد.
عراقی ها گرفتندش. بعد چند روز محاصره و بی آبی و غذایی، زجرکشش کردند. به دست و پاهاش تیر زدند.
یک صبح تا ظهر گفت «آب.»
گفت تا شهید شد.
8-مجروح شده بود. آب می خواست. هر چی بهش می گفتیم که بابا، آب نداریم حالیش نمی شد. گیر داده بود که «تشنه ام، آب می خوام.»
کف کانال زمین را چند متر کندیم. خاکش نم دار بود. تا گردن کردیمش زیر خاک ها، بلکه تشنگیش کمتر بشود.
به یکی، دو روز نکشید همان چاله شد قبرش.
9-داشتیم برمی گشتیم عقب. سر راه دیدیم ده، دوازده نفری افتاده اند رو زمین. از بچه های خودمان بودند. رفتیم بالای سرشان. نه تیری خورده بودند، نه ترکشی، نه هیچ.
سرم را گذاشتم روی سینه یکیشان. قلبش می زد؛ آرام آرام آرام.
توی گرمای شصت، هفتاد درجه، برای مردن تیر و ترکش لازم نیست. چند ساعت آب نداشته باشی، کافی است.
10- خسته نباشی.
- خسته نیستم، تشنه م. یه چیکه آب اگه داری، بده بخوریم.
رفتم توی سنگر که براش آب بیاورم. سه تا خمپاره آمد زمین.
دویدم بیرون سنگر. زانو زده بود؛ لب سنگر. ترکش خورده بود به گلوش.
سلام داد به آقا؛ افتاد زمین.
                                                            «برگرفته از کیهان یکشنبه۱۳مرداد۸۸»

 

نظرات 4 + ارسال نظر
یه آشنا دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://fellow.blogsky.com

السلام علیک یا ابا عبد الله
و سلام بر بزرگمرد عزیز

خیلی قشنگ بود...

التماس دعای زیاد
یاعلی

سلام بر جوانمرد

خوش اومدی...

خیلی کم پیدا شدی...

ممنون از لطفت...

محتاج دعا هستیم...

یاحق

محمد مهدی سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ http://sobhe14.blogfa.coom

سلامی با صدای بلند خدمت جناب داوود
کتاب تنها چیزی می تونه باشه که خوندنش مفید و سفارش به خوندنش لطف به و عنایت سفارش کننده است.
می گذارم تو نوبت برا خوندن چون چند تا کتاب دیگه تو صفند.
فعلا دارم کتاب (در ماگادان کسی پیر نمی شود) را می خونم دوست داشتی بخون جالبه
موفق و سربلند باشی

سلام خدمت جناب سامع عزیز

از لطف شما بینهایت ممنونم...

انشاالله در اولین فرصت این کار را خواهم کرد...

ایام به کام

کاوسی سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ http://mighat61.blogfa.com

سلام بر اقا داود عزیز
با پست "بیست توصیه ی نخاعی " در خدمتم فرصت کردید مطالعه فرمایید.

سلام خدمت آقا رمضان بزرگوار

حتما خدمت خواهم رسید...

یاحق

یه آشنا سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:10 ب.ظ

حاجی این خیلی قشنگه:
http://www.bachehayeghalam.ir/linkdump/012542.php

سلام

ممنون از لطف شما

یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد