این حق تواست که درجایی به وسعت خانه زهرا زندگی کنی!

شنیده بودم چیزهایی درباره ات مادرم. شنیده بودم که مادر شهید هستی و خانه ات ۴۰ متر بیشتر ندارد. یعنی فقط چند متر از مزار پسرت بزرگتر است. شنیده بودم وقت باران، آب می چکد از سقف خانه ات و بوی آسمان می گیرد جانمازت. شنیده بودم سرخی صورتت مال سیلی است. شنیده بودم گیر کرده ای میان در و دیوار روزگار. شنیده بودم کمرت قوز کرده و نای ایستادن در صف نانوایی نداری. شنیده بودم چادرت کهنه است و چند تایی وصله دارد. شنیده بودم وصله های ناجور را. تهمت های جورواجور را. شنیده بودم جمهوری اسلامی به شما می رسد. شنیده بودم خوشی زده زیر دلتان. شنیده بودم در سفره ات خبری از غذاهای رنگارنگ نیست. شنیده بودم حقوقت میلیونی است. شنیده بودم ماشین ضد گلوله سوار می شوی. شنیده بودم جز خدا کسی محافظت نیست. شنیده بودم گاهی پول بلیط اتوبوس نداری تا بیایی سر مزار پسرت در قطعه ۲۷، چقدر ضد و نقیض شنیده ام درباره تو. مانده بودم حرف چه کسی را باور کنم.

آمدم پنج شنبه ای سر مزار پسرت تا از نزدیک ببینمت. شنیده بودم ۲۵ سال است که هر پنج شنبه می آیی قطعه ۲۷ ردیف ۱۱ شماره ت. آمدم اما نبودی. یعنی رفته بودی. اشک بود و شمع بود و مشمعی که کشیده بودی روی سنگ مزار شهید “حسین پاکدامن”. پاک بود دامنت مثل زهرا که “حسین” را تربیت کردی. نمی دانم؛ شاید تو هم نامت “فاطمه” باشد.

خیره شدم به تصاویر پسرت درون محوطه آلومینیومی. چه خوش سلیقه ای. و خواندم سنگ نوشته ای را که منشور جمهوری اسلامی است:

بسم رب الشهدا و الصدیقین. سرباز شهید حسین پاکدامن. فرزند صفر علی. ولادت: ۱۳۴۴، شهادت: ۶۴/۱۰/۳۰، محل شهادت: عین خوش. به راه میهن و دینم فدا کردم جوانی را، به آگاهی پسندیم بهشت جاودانی را؛ بگو بر مادر پیرم شهید هرگز نمی میرد، ره عشق و شهادت را ز مولایم علی گیرد؛ به حجله می روم شادان ولی زخمی به تن دارم، به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارم. قطعه ۲۷، ردیف ۱۱، شماره ت.

***

ای شهید پاکدامن، ای حسین من! شرمنده، ما مادر پیرت را تنها گذاشتیم. می دانم تو اگر بودی برای مادرت خانه می خریدی که سوراخ نداشته باشد سقفش و به مادر پیرت پول می دادی که آخر ماه سفره اش فقط نان و نمک نداشته باشد. تو اگر بودی عصای دست پیرزن می شدی و رفتی به امید ما که مراقب باشیم مادرت گم نشود در پیچ و خم کوچه زندگی. تو رفتی برای ما و ما ماندیم و تنها گذاشتیم مادر پیرت را. ما بی معرفتیم. آن دنیا لطفا ما را شفاعت نکن. پل صراط جلوی ما را بگیر و بگیر جلوی آنهایی که بی پولی هدیه تهرانی را دیدند ولی دست تنگی مادر پیر تو را ندیدند. مادر پیر تو به هیچ کار ما نمی آید حتی به کار تبلیغات انتخاباتی، حتی به کار افتتاح تونل توحید. ما فراموش کرده ایم مادر پیر تو را. ما یادمان رفته بدهکاری مان را به مادر پیر تو. اعتراف می کنم؛ ما بی معرفتیم. معرفت داشتیم، مثل سران فتنه برای مادر پیر تو هم محافظ می گذاشتیم و راننده می گرفتیم برایش تا شرمنده نشود جلوی راننده “بی. آر. تی” فقط به خاطر ۱۰۰ تومان پول بلیط، که بیاید بهشت زهرا و آب و جارو کند مزارت را. نشانه شخصیت مادر پیر تو ارائه بلیط به راننده “بی. آر.تی” نیست، نشاندن تو بود در اتوبوسی که وقت رفتن پر از سرنشین بود اما وقتی که برگشت فقط پلاک آورد. فقط یک مشت خاک. شهید شده بودید همه تان در خط مقدم علقمه و بی سوار آمد اسب عباس و شکست دل سکینه و خون شد دل ام البنین.

***

نشسته بودم سر مزارت ای سرباز شهید و مادرت رفته بود و من داشتم از غصه دق می کردم اما خوب شد و چه خوب شد که دیدم مادر علیرضا را. عجب شیرزنی است این پیرزن. این مادر شهید علیرضا شهبازی. پسرش علیرضا از شهدای تفحص است و با تو همسایه. این هم سنگ نوشته اش:

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا. بسیجی عارف شهید علیرضا شهبازی. محل شهادت: قتلگاه فکه. ولادت: ۱۳۵۵، شهادت: ۱۳۸۰/۹/۲۶، توی این عالم هستی که همش رو به فناست، به خدا یه دل دارم اونم مال امام رضاست. قطعه ۲۷، ردیف ۱۷، شماره ت.

***

گفت مادر علیرضا از مادر شهید حسین پاکدامن برایم و گفت: اینجا بود تا همین چند دقیقه پیش. گفت: هر پنج شنبه می آید و با خودش آب تهران می آورد تا با آب چاه نشوید مزار پسرش را. معتقد است پسرش زنده است و شاید هنوز تشنه است و باید با آب شرب بشوید مزارش را و سیراب کند، تازه کند گلوی پسرش را. گفت: مادر شهید پاکدامن خانه اش کوچک است و دلش بزرگ و بدهی همین خانه نیم بند هم شکسته کمرش را. گفت: عزت نفس دارد و غرورش اجازه نمی دهد خیلی چیزها را. گفت: هر پنج شنبه سماورش را روشن می کند سر مزار حسین و چای می دهد به ما که طعم بهشت دارد. گفت: با این حال و روز گاهی نان و پنیری هم می آورد و برای حسین نذری می دهد. گفت: ما گلایه داریم از مسئولان نظام. گفت: صدا و سیما، ما را درد ما را غم ما را ماتم ما را نشان نمی دهد. گفت: همین علیرضای من با دوچرخه این ور و آن ور می رفت که الان در خانه شهید است. گفت: علیرضا یک لباس سالم نداشت با اینکه به دهان می رسید دستش. گفت: علیرضا وقتی در نوجوانی پول می گرفت از پدرش تا یک جفت کفش خوب برای خودش بخرد، می رفت و چند جفت کفش معمولی می خرید، یکی را خودش پا می کرد و چند تا هم می داد دیگرانی که وسعشان نمی رسید کفش برای خودشان بخرند. بغضش را شکست و گفت: این رسمش نیست. اشک ریخت و گفت: دنیا را هم به ما بدهند برای من علیرضا نمی شود. با صدای بلند های های گریست و گفت: حاضرم همه هستی ام را بدهم تا یک بار دیگر علیرضا از در خانه بیاید تو. آنقدر دوست داشتم علیرضا را ببینم که صاحب اولاد شده و بچه بغل از در خانه بیاید تو و من ببینم قد و بالایش را.

***

حرف های دیگری هم مادر علیرضا زد منتهی با زبان اشک که ترجمه اش این بود؛ اگر من گریه می کنم، مادر شهید حسین پاکدامن خون گریه می کند. 

                                                                               «سایت قطعه۲۶ حسین قدیانی»

نظرات 6 + ارسال نظر
ع.ر.وطن دوست یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ق.ظ http://123tamam.blogsky.com

سلااام!

یاد "ننه علی" افتادم!!

معرف حضورتون مه هست؟!

ممنونم

یا علی

سلام برادر

از این «ننه علی» ها زیاد داریم

کاش بتونیم فردا پاسخگوی شهدای اینها باشیم

یاحق

نجم الدین یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ب.ظ http://najmoddin.blogsky.com/

سلام از مطالب زیبا شما ممنون
لطفا به خونه ما سرک بزنید
یا حق

سلام

ممنونم

به روی چشم حتما خدمت میرسم

یاعلی

مهرگان یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
سالگرد حماسه خرمشهر رو تبریک میگم

تا به حال مثل قلم حسین قدیانی ندیدم!!
خیلی دلم میخواد کتاب نه ده رو تهیه کنم


موفق باشید

سلام

ممنونم

من هم سالگرد این حماسه ماندگار را به همه مردم ایران مخصوصا خوزستانی های عزیز تبریک عرض میکنم.

قلم ایشان صریح و زیباست٬ من هم خیلی به ایشان علاقه مندم

من هم شنیده ام که کتاب جالبیست ولی متاسفانه هنوز موفق به خواندن آن نشده ام.

التماس دعا

نجم الدین دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ب.ظ http://najmoddin.blogsky.com/

سلام حاجی
رسول الله ص فرموده اند :هر کسی بر دو ستی آل محمد صبمیرد شهید است.
به خونه ما سر بزنید

هستی سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ق.ظ http://rooshanayee.blogfa.com

سلام عمو داود

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارا نت پر ثمر گشته
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارا نت پر ثمر گشته
آه و واویــــلا... کو جهان آرا
نور دوچشمان تر ما

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارا نت پر ثمر گشته
ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارا نت پر ثمر گشته
آه و واویلا... کو جهان آرا
نور دوچشمان تر ما »
ای نخل غلتیده به خون
اشکی از شادی
هم چو من بفشان... روز آزادی
خیل یاران را... خیز و یاری کن
دشت شادی را... آبـیاری کن

نخل در آ تش شعله ور
گر چه شد بی سر
نو بتی د یگر گشته بار آور
شهد پیروزی خوشـهء خر ما
زورق ومن... ماهی و در یا
ممد نبودی ببینی
گر یهء باران لاله رو یا ند از تربت یاران
گشته آبادان هرچه و یران شد
تربـت یاران گلباران شد

«ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارا نت پر ثمر گشته

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته
خون یارا نت پر ثمر گشته
آه و و ا و یـــلا... کو جهان آرا
نور دوچشمان تر ما »
.
.
با تاخیر و با عرض شرمندگی روز سوم خرداد را تبریک می گم خدمت شما و تنها برای قدردانی از زحماتتون باید بگم قدردان زحماتتون هستم قدرتونو می دونم و قدردان تمام رشادت ها و دلیری های شما هستم
منتظر نگاه هاتون به مطلبم هستم ممنون
التماس دعا

سلام خانم هستی

ممنونم از حضور شما و از زحمت که کشیدید و این شعر را گذاشتید هم صمیمانه تشکر میکنم.

التماس دعا

سیدامیرحسام سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااام...
حاجی جان فتج خرمشهر رو تبریک میگم.
دیشب پای صحبتای حاج حسین برقی بودیم.
یه مقدار فهمیدم که چرا امام گفت؛ خرمشهر رو خدا آزاد کرد.

در مورد پستتون فقط می تونم بگم:
بعد از شهدا ما چه کردیم؟!!

صبح نزدیک است و ...

سلام سید عزیز

این جمله حضرت امام(ره) همه چیز را در خود دارد

کاش بتوانیم پاسخگوی شهدا باشیم

التماس دعا

یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد