بوسه بر دستان مقتدا

 

   

بعد از پیروزی انقلاب حضرت امام(ره) مدت کوتاهی را در تهران اقامت داشتند و سپس به شهر قم آمدند و نهایتا بعد از چندی به دلیل کسالت مجددا به تهران و منطقه جماران رفتند که تا آخر عمر شریفشان در جماران بودند. 

در مقطعی که ایشان به قم آمدند، ما هم ساکن قم بودیم و من در کلاس سوم راهنمایی درس میخواندم. ما در مدرسه یک گروه سرودی تشکیل داده بودیم و به اتفاق چند تا از همکلاسی ها مرتب زیر نظر یک مربی تمرین میکردیم. دو هفته ای به عید غدیر مانده بود که آقای مربی گفت:بچه ها خوب تمرین کنید که میخواهیم روز عید غدیر به دیدار علما و مراجع تقلید برویم و ما هم تمرینات را به شکل جدی تری دنبال میکردیم. 

سرانجام روز موعود فرا رسید و ما متوجه شدیم که اولین دیدارمان ساعت نه صبح با حضرت امام خمینی(ره) است، از خوشحالی داشتیم بال در می آوردیم،باورمان نمیشد،یکی دو بار زیر دست و پای جمعیت در مدرسه فیضیه موفق شده بودیم حضرت امام(ره) را به سختی زیارت کنیم که برایمان کلی غنیمت بود،حالا میشنیدم که برای یک دیدار خصوصی و خواندن سرود تمرین شده خدمت ایشان میرسیم. آن روزها مردم فوج فوج از اقصی نقاط کشور برای زیارت رهبر خویش به شهر قم می آمدند، حضرت امام(ره) روی پشت بام منزلشان می آمدند و با مردم دیدار داشتند و سپس قدری داخل منزل استراحت میکردند و برای دیدار با گروه بعدی دوباره به بالای پشت بام منزل می آمدند. قرار شده بود که در فاصله دو دیدار که حضرت امام(ره) برای استراحت به داخل منزل تشریف می آورند ما برای خواندن سرود خدمت ایشان برسیم. 

وقتی به درب منزل ایشان رسیدیم جمعیت زیادی آنجا حاضر بودند،ما به داخل منزل رفتیم و وقتی حضرت امام(ره) دیدارشان با آن گروه به پایان رسید به اتاق خودشان که ما هم در آنجا مستقر بودیم آمدند و روی زمین نشستند، محو تماشای ایشان شده بودیم ، چهره نورانی و با صلابت ایشان هر انسانی را در جای خود میخکوب میکرد،با اشاره مربی خود منظم ایستادیم و با اجازه حضرت امام(ره) سرود تمرین شده را اجرا کردیم. پس از خاتمه سرود روی زمین نشستیم و باز محو دیدار ایشان بودیم که یکی از روحانیون همراه حضرت امام(ره) گفت:بچه ها دیگر بروید که مردم بیرون منتظرند و حضرت امام(ره) میخواهند برای دیدار با مردم بروند. ناگهان مربی ما جمله ای گفت که به خاطر این سخن بسیار به موقع ما را تا آخر عمر دعاگوی خودش کرد، ایشان بلافاصله گفت بچه ها سریع به صف شوید و دست حضرت امام(ره) را ببوسید و بیرون بروید. همه همراهان حضرت امام(ره) در یک عمل انجام شده قرار گرفتند. حضرت امام(ره) ایستادند و دست خودشان را جلو آوردند و ما به نوبت دست مبارک ایشان را بوسیده و از اتاق خارج شدیم. هنوز شیرینی آن روز در خاطرم هست و همیشه دعاگوی آن مربی زحمتکش و بزرگوار هستم که باعث شد برای اولین و آخرین بار سعادت بوسیدن دست مقتدا و رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران نصیبم شود. 

بعد از آن خدمت سایر مراجع عظام مانند آیت الله مرعشی،آیت الله گلپایگانی،آیت الله روحانی و ... رسیده و سرود خود را اجرا میکرده و عیدی مخصوص روز عید غدیر را میگرفتیم. حضرت امام(ره) هم آن روز نفری پنجاه تومان عیدی به ما داد که بهترین عیدی عمرم تا به امروز بوده است. 

     

پ ن1:رزمندگان در جبهه عشقشان دیدار حضرت امام(ره) بود و هر جا که در محاصره قرار میگرفتند و یا دشمن پاتک سنگینی میکرد به بچه ها قول داده میشد که اگر محاصره را بشکنید و یا پاتک دشمن را دفع کنید شما را به زیارت حضرت امام(ره) میبریم و آنوقت دیگر کسی را یارای مبارزه با آنان نبود.

پ ن2:این روزها به سالگرد رحلت ملکوتی آن امام همام رحمت الله علیه نزدیک میشویم و بار دیگر مردم از سراسر کشور برای تجدید بیعت با امام(ره) خویش و مقام معظم رهبری به تهران می آیند.  

پ ن3:نماز جمعه را انشاالله به امامت «آقا» در حرم حضرت امام(ره) میخوانیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ق.ظ http://elahi-gahi-negahi.blogsky.com/

سلام آقای حیدری
باز هم این شب ولادت خیلی خیلی قشنگ رو بهتون تبریک میگم...چقدر خوبه فاصله شهادت و ولادت حضرت کمه، غم شهادت‌شون زیاد روی دل شیعیانش نمی‌مونه...
همیشه گفتم از بزرگترین حسرت‌های زندگی این بوده که دوران حضرت امام(ره) رو درک نکردم...
این جمله آیت الله خامنه‌ای رو خیلی دوست دارم(از ایشونه دیگه؟) :عشق به خمینی، عشق به همه خوبی‌هاست... و چقدر جالبه که ولادت و وفات امام(ره) با حضرت زهرا(س) گره خورده

سلام امین جان

ممنونم...همینطوره که میفرمائید...و حسرت بزرگتر برای ما که زمان ایشان زندگی کردیم و ایشان را درک نکردیم.

بله فکر میکنم این جمله مربوط به «آقا» میباشد.

به قول یک شاعر که شعرش یادم نیست ولی مضمونش اینه که میلاد خمینی(ره) هدیه تولد حضرت زهرا(س) ست.

التماس دعا

یاعلی

ع.ر.وطندوست پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:34 ب.ظ http://123tamam.blogsky.com

سلاام!

در چه حالید برادر داوود!!
برقرار باشید انشاالله!
دیشب جاتون خالی ! مولودی داشتیم!

یه لحظه بیادم امدید و سریع یه دعای خیر براتون کردم!

میلاد حضرت زهرا رو تبریک میگم!

بله! به وفات امام عزیزمون هم داریم نزدیک میشیم!

هیچ وقت اون لحظه ای که خبر فوت امام رو بهم دادن فراموش نمیکنم! 5 سالم بود!!

رفتید حرم، یاد من هم باشید! خیلی دوست داشتم میومدم! و همینطور نماز حمعه!

التماس دعا

یا علی

سلام برادر

دعا گوی شما هستم

دوستان به جای ما...به به چه جالب میشه در انگلیس مولودی خانم زهرا(س)...تا کور شود چشم دشمنان حضرت.

ممنونم...باور کنید من هم در هر مجلسی هستم دوستان مجازی مخصوصا شما در نظرم هستید.

من اون روز داشتم آماده میشدم برم دانشکده...سال دوم دانشگاه بودم...آن روز ایران به مفهوم واقعی غوغایی بود...سخت میشه توصیفش کرد...ایران پدرش را و مولایش را از دست داده بود...

انشاالله اگر سعادت داشته باشم

به روی چشم ...محتاج دعای شما هستم

یاعلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد