عید بر عاشقان مبارک باد

  

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)   

 

میلاد آقا امام رضا(ع) را به همه شیعیان آن امام همام  تبریک و تهنیت عرض مینمایم.        التماس دعا

تپه برهانی ـ ۹

یقین دارم که قادر به انعکاس ارزشهای والای اخلاقی که در آن جو هول و هراس و تشنگی و ضعف در بین این عزیزان مجروح اتفاق افتاد، نیستم. از جمله وقتی می خواستم رأس ساعت، جیره آب را تقسیم کنم، به طرف درسنگر می رفتم تا از مجروحی که درکنار در خوابیده بود شروع کنم، اما او نمی خورد و تقاضا می کرد که از سمت دیگر آغاز کنم و خلاصه، کار به تعارفات جدی می کشید و بطوری که هیچ کس حاضر نبود اول آب بخورد، بالاخره پیشنهاد کردم که هر بار از یک زاویه شروع کنم و انتخاب زاویه، بر عهدۀ من باشد و همه پذیرفتند. یک در قمقمه آب، در واقع عطش را بر طرف نمی کرد، بلکه یک عامل تسکین دهنده و تلقین روحی بود، لذا از نیم ساعت مانده به وقت آب دادن، بی تابی برادران و زمزمه های آب آب، شروع می شد و چند دقیقه به چند دقیقه، از ساعت سؤال می کردند و منتظر زمان موعود بودند تا یک در قمقمه آب بیاشامند...

ادامه مطلب ...

در رثای آخرین مدافع خرمشهر ؛شهید امیر رفیعی همه برگشتند اما...

امیر رفیعی آخرین مدافع شهر بود. رزمنده جوانی که برای همیشه ماند. زندگی برای امیر بدون خرمشهر مفهومی نداشت. امیر و خرمشهر یکی شدند. و امیر هم به اندازه خرمشهر مظلوم است. او در کنگره ها و یادواره ها و هزار یک برنامه دیگر جایی ندارد. همینجا از تمام کسانی که از این مجاهد بزرگ اطلاعاتی در دست دارند - بخصوص خانواده و دوستان- می خواهیم ما را در شناختن مدافع گمنام خرمشهر یاری کنند. آنچه می خوانید را می توان کامل ترین روایت از ایستادگی امیر و خرمشهر نامید که در کتاب «یک نخلستان سرو» به قلم خسرو باباخانی آمده است. و من و تو چه می دانیم بر خرمشهر و مدافعانش چه گذشت...

ادامه مطلب ...

تپه برهانی - ۸ (عطش)

روزبه نیمه نزدیک می شد، برادران، بدون کمترین استراحتی، در کمتراز ده ساعت، دو عملیات بزرگ را پشت سر گذارده بودند، خستگی و خواب و ضعف در چهرۀ یکایک رزمندگان موج می زد.از آخرین باری که غذا خورده بودیم، حدود پانزده ساعت می گذشت. گرسنگی و عطش، همه را تحت فشار قرار داده بود. هوا بشدت گرم بود و آفتاب داغ تابستان، امان را از عزیزانی که بر سطح تپه، بدون هیچ سرپناهی موضع گرفته بودند، بریده بود. آتش دشمن هم چنان ادامه داشت، و توپها و خمپاره ها یکی پس از دیگری تپه را به لرزه در می آورد. گرسنگی را می شد تحمل کرد، اماعطش همه را آزارمی داد، مخصوصاً برادران مجروح که در اثر خونریزی، عطشی مافوق تصورداشتند؛ و این در حالی بود که آبی برای ما باقی نمانده بود. آبی که از ابتدای عملیات، هر رزمنده به همراه داشت، یک قمقمۀ نظامی کوچک بود که حداکثر گنجایش دو لیوان آب را داشت...

ادامه مطلب ...