-
دفاع دامادفراری شاه ازبرنامه هسته ای ایران
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 10:49
اردشیر زاهدی داماد شاه ضمن انتقاد شدید از ایرانیهای خارج نشین از حق مسلم ایران در کسب فن آوری هسته ای دفاع کرد . به گزارش آخرین نیوز،شبکه پارس در برنامه اشکها و لبخندها خود به گفتگو با اردشیر زاهدی که سفیر ایران در آمریکا و داماد شاه معرفی شد درباره جلد دوم کتاب خاطراتش پرداخت . وی در ابتدای این برنامه گوشه هایی از...
-
تپه برهانی ـ ۳۵
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 11:58
۶۲/۵/۱۳ صبح روز دهم، بعد از آن که نماز را به جا آوردیم، حسین کفش و جورابش را کند و پس از بالا زدن شلوارش به آن طرف آب رفت و منور را آورد. چتر منور برای دو سه روز مشکل پارچه برای پانسمان زخم دستم را رفع می کرد و من خدای را بر این همه توجه و عنایت، شکر گزاردم. روزها یکی پس از دیگری می گذشت و هر روز بر نگرانیم افزوده می...
-
دلم تنگ نماز خواندن های جعفر علی گروسی است
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 15:10
"جعفر علی گروسی"، از آن دست بچه هایی بود که در همان اولین برخوردها، صداقت و معنویتش آدم را جذب می کرد. آن طور که خودش می گفت، اعزام قبلی اش را در کردستان بوده که با وجود سختی و مشقات بسیار در آن جا، تصمیم گرفته بود برای تقویت روحیه، مدتی در جبههی جنوب بسر ببرد. از همان سلام و علیک اول، از او خوشم آمد. خوش...
-
تپه برهانی ـ ۳۴
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 22:33
11/5/1362 صبح روز هشتم وقتی از خواب بیدار شدم دیدم که چرک زیاد دستم، پارچه را کاملاً خیس کرده است. چرک از سطح پارچه بیرون زده بود و از زیر دستم چکه می کرد. در عین حال پارچۀ دیگری برای تعویض پانسمان دستم نداشتم. از آنجا که بسیار نگران سلامتی حسین و ماشاءالله بودم و مضافاً به دلیل سرمای شدید هوا، راضی نبودم که آنها از...
-
تپه برهانی ـ ۳۳
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 12:15
از عصر آن روز با توجه به شدت سرمای شبها، نگران خواب ماشاءالله بودم. گودالی که درست کرده بودیم، بسختی دو نفر را جا می گرفت، اما هر چه فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم. بالاخره با خود گفتم که امشب من بیرون از گودال می خوابم تا حسین و ماشاءالله درداخل گودال، استراحت کنند و لذا با کمک حسین مقدار زیادی برگ و شاخه های درخت را...
-
تپه برهانی ـ ۳۲
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 16:12
پس از آن که به حدود 100 قدمی رسید، بطور واضح دیدم که اسلحه ندارد و لذا کمی از نگرانیم کاسته شد. وقتی نزدیکتر آمد، دریافتم که او پسر نوجوانی 13 یا 14 ساله است و به محض این که چفیۀ او را دیدم دانستم که از نیروهای خودی است. او همچنان لنگان لنگان به پیش می آمد. با خاطری آسوده اما بسیار متعجب، از پشت درخت بیرون آمده و در...
-
به یاد سردار خلبان شهید علی اکبر شیرودی
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 20:48
شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم «مقام معظم رهبری» شهید خلبان «علی اکبر قربان شیرودی» دیماه 1334 در روستای بالا شیرود از توابع شهرستان تنکابن در خانواده ای کشاورز و متدین دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن سال سوم متوسطه در زادگاه خویش، برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل...
-
تپه برهانی ـ ۳۱
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 21:04
گفتم:«من که نمی گویم من را تنها بگذار، می گویم من را نجات بده. پس می خواهی من بمیرم و بالای سر من بنشینی و عزداری کنی و بعد مردۀ من را بگذاری و بروی، تو را خدا عاقلانه فکر کن...» اما او همچنان بر انکار خویش پافشاری کرد . در نهایت گفت:«گذشته از همه چیز، من اصلاً نمی توانم به تنهایی بروم، راه را هم که بلد نیستم، منطقه...
-
نگاهی به تجاوز آمریکا به صحرای طبس شکست پنجه عقاب
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 10:40
واشنگتن دی سی، 11آوریل 1980 (22فروردین 1359)، ظهر جلسه با سخنان جیمی کارتر آغاز شد : «آقایان ، مایلم بدانید که من به طور جدی پیگیر نجات گروگان ها هستم». همیلتون جردن ، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید ، بلافاصله فهمید رئیس جمهور تصمیم خود را گرفته است. برنامه ریزی و تمرین برای عملیات نجات، پنج ماه کاملاً مخفی نگه داشته شده...
-
تپه برهانی ـ ۳0
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 17:35
مطمئن بودم که اگر عملیات صورت نپذیرد، ابتدا من بخاطر پیشروی عفونت دستم تلف شده و سپس به مرور زمان، حسین نیز در اثر ضعف و گرسنگی، از بین خواهد رفت. نزدیکیهای ظهر روز چهارم، فکری به ذهنم خطور کرد و تصمیم گرفتم که به گونه ای مناسب، آن را با حسین نیز در میان گذارده و او را متقاعد سازم. لذا در فر صتی مناسب سر صحبت را باز...
-
ستون توبه
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 11:21
یهودیان بنی قریظه، چون پیمان خود را با رسول خدا شکسته و خیانت ورزیدند، پیامبر(ص) از سوی حضرت حق مأمور شد، کار آنان را یکسره کند. سپاه اسلام قلعه پیمان شکنان را محاصره کرد. کار بر یهودیان سخت شد. برای رسول الله(ص) پیام فرستادند که برای مذاکره، «ابولبابه» را به درون قلعه، نزد آنان گسیل دارد؛ چرا که میان او و یهود بنی...
-
تپه برهانی ـ ۲۹
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 12:44
۱۳۶۲/۵/۵ هوا که روشن شد، نماز را بجای آورده و به انتظار طلوع آفتاب نشستیم وقتی شعاعهایی از نور خورشید از لابلای درختان بر زمین بیشه تابید، تصمیم گرفتیم که بی خوابی شب گذشته را با استفاده از نور خورشید جبران کرده و تا ظهر بخوابیم. با این که گرسنه بودیم اما خستگی و خواب آلودگی فکر ما را منصرف کرده و هر یک به طرف جایی که...
-
تخت عباس
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 12:23
یک دستش ظاهرا سالم است اما تکان نمی خورد، حتی با فیزیو تراپی. ترکش ها جا خوش کرده اند و تحرک را از دست "عباس" گرفته اند. یک پایش را در جاده "اهواز – خرمشهر" جا گذاشته و حالا سخت است برای او با یک پا، بالا رفتن از پله های بنیاد تا بفهمد جانباز چند درصد است. تیر خصم یک چشمش را در "جزیره...
-
با شکوه ترین وزیباترین تصویراز صیاددل ها
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 10:22
این تصویر شهید صیاد شیرازی است در حالتی رویایی که رسیدن به آن آرزوی تمام مجاهدان راه خداست! پیش گویی شهید صیاد در باره شهادت خود: ساده زیستی و مردمی بودن و در عین حال، روحیه عارفانه داشتن در شهید صیاد جمع شده بود. اینها موجب می شد ایشان از طرفی حاضر به داشتن محافظ نشود و از مرگ نهراسد و از طرفی دیگر آرزوی شهادت کند و...
-
تپه برهانی ـ ۲۸
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 22:38
اکنون آسوده و بی خیال در کنار هم به انتظار تاریک شدن هوا نشسته بودیم و گهگاه چرت می زدیم. تصمیم داشتیم که به محض تاریک شدن هوا، به طرف مشرق حرکت کنیم. راه خاصی را بلد نبودیم زیرا این محور با محوری که چند شب پیش عملیات صورت گرفته بود، کاملاً تفاوت داشت. و در واقع، آن شب، از سمت دیگری به تپه حمله کرده بودیم و اکنون در...
-
تپه برهانی ـ ۲۷
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 22:03
با خود می گفتم که قطعاً در بین درختان بیشه، درخت میوه نیز یافت می شود؛ مخصوصاً که تابستان بود و علی القاعده می بایست درختان، پر از میوه باشد. خود قادر به حرکت نبودم زیرا پاهایم بطور کلی بی حس شده بود و به محض حرکت، سرگیجه رفته و به زمین می خوردم. ابتدا همان طور که نشسته بودم، درختهای اطراف خود را از زیر نظر گذرانیدم،...
-
علامه جعفری و زیباترین دختر دنیا
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 21:29
چارقد :از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم...
-
شب های آخرین
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 16:57
آذر ماه 1365، چیزی نمانده بود به عملیات "کربلای 5" که "علی زنگنه" جوان ساده دل، پاک و در عین حال شجاع، که قبلاً در گردان شهادت با او همرزم بودم نیز به واحد آر.پی.جی آمد. بچههایی که در عملیات بدر همراه با علی در واحد آر.پی.جی بودند، از رشادت و حماسه آفرینی او زیاد صحبت میکردند و اینکه در آن...
-
بوسه بر آب/ شکار بی نظیر یک عکاس انگلیسی
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 19:07
وبلاگ مهمان > نوروزپور، محمدرضا - مارک هانکاکس،یک لحظه باور نکردنی را شکار کرده است. یک مرغ عشق آنقدر به تصویر خود در آب زل می زند که سرانجام شیفته آن می شود. روزنامه دیلی تلگراف نوشته است که او برای گرفتن این عکس یک ماه تمام در نقطه مقابل این منطقه که محل گذر مرغان نغمه سری از این جنس است به کمین نشسته تا سرانجام...
-
تپه برهانی ـ ۲۶
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 19:26
حسین پیشنهاد کرد که خوب است خود را به خدا سپرده و پایین برویم، اما برای من مسلم بود که اگر چنین کنیم هنوز چند متر حرکت نکرده عراقیها به سوی ما تیراندازی خواهند کرد و لذا حسین را از رفتن به پایین منصرف کردم. هر لحظه که می گذشت، بر شدت گرما افزوده می شد و ادامۀ مقاومت را ناممکن می ساخت. به هر شکل بود یک ساعت دیگر مقاومت...
-
تپه برهانی ـ ۲۵
جمعه 6 فروردینماه سال 1389 16:26
گفتم:« ما که سعی خود را کردیم اما نشد. دکترها با وسایل پزشکی، رگ را می بندند اما ما نه وسیلۀ لازم را داریم و نه رگ را می شناسیم...» بلافاصله بعد از این گفتگو ناگهان جرقه ای ذهنم را روشن کرد. به یاد آوردم پزشکیاری که در پادگان سنندج، کمکهای اولیه را به ما درس می داد یکبار گفت:« اگر یکی از شریانهای اصلی مجروحی قطع شده...
-
بابات کو؟
سهشنبه 3 فروردینماه سال 1389 20:46
تا به حال غصه دار و غمگین ندیده بودمش. همیشه دندان های صدفی سفید فاصله دارش از پس لبان خندانش دیده می شد. قرص روحیه بود! نه در تنگناها و بدبیاری ها کم می آورد و نه زیر آتش شدید و دیوانه وار دشمن. یک تنه می زد به قلب دشمن. به قول معروف خطر پیشش احساس خطر می کرد! اسمش قاسم بود. پدرش گردان دیگر بود. تره به تخمش می رود،...
-
میخواستند من را در مقابل ایشان قرار دهند! توی دهن آنها زدم
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 00:18
یادگاری از یادگار امام(ره)؛ اینجانب به مرحوم حاج احمد آقا عرض کردم که آیتالله هاشمی رفسنجانی در نخستین خطبه نماز جمعه پس از رحلت حضرت امام(ره)، اشاره به گفتوگوی امام(ره) با شما داشتند که هنگام پخش تصویر دیدار حضرت آیتالله خامنهای (رئیس محترم جمهوری وقت) با رئیسجمهوری کره شمالی از سیمای جمهوری اسلامی صورت گرفت....
-
آن که فهمید، آن که نفهمید
پنجشنبه 27 اسفندماه سال 1388 12:05
آن که فهمید: دو تا داداش بودند. آن طور که خودشان می گفتند، در بازار تهران، مغازهی طلا فروشی داشتند. اوضاع مالی شان هم الحمدلله خوب خوب بود. نه اهل دروغ و دغل بودند، نه اهل کلاه گذاشتن و کلاه برداری. به قول معروف: "نان بازوی خودشان را می خوردند." نوبتی جبهه می آمدند. گاهی هم دو نفری. ولی قانون شان این بود که...
-
تپه برهانی ـ ۲۴
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 22:14
دقایقی طول کشید تا موفق به بیدار کردن حسین شدم. او در حالی که هنوز بر زمین خوابیده بود با ناراضایتی گفت:«چیه، چطور شده؟»گفتم:«حسین، به دادم برس، دارم از درد می میرم، تحمل درد را ندارم...» او با نگرانی سر از زمین برداشت و گفت:«نه تورا به خدا تحمل کن، اگر سر و صدا کنی، عراقیها می فهمند، مگر چطور شده؟» قضیه درد دستم را...
-
تپه برهانی ـ ۲۳
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 20:29
لحظاتی بعد، عراقیها در حالی که سخن می گفتند تخته سنگ را دور زدند و از کنار آن گذشتند و مشغول بالا رفتن از تپه شدند و چیزی نگذشت که نور چراغ قوه ها، و صدای ناهنجارشان، در تاریکی شب گم شد و گویی هر دوی ما از آسمان به زمین آمدیم. در بهت و حیرت فرو رفته بودیم و آنچه اتفاق افتاده بود برایمان غیر قابل باور بود. آیا واقعاً...
-
تپه برهانی ـ ۲۲
پنجشنبه 13 اسفندماه سال 1388 18:56
حسین را که کمی از من دور شده بود صدا زدم و لحظاتی بعد او باز گشت . به او گفتم:«من نمی توانم راه بروم، باید کمکم کنی!» او در کنارم نشست و من دست چپ خود را بر شانۀ او گذاشته و بعد حرکت کردیم. به او گفتم:«باید به سرعت از بیشه بیرون رفته و در جای مناسبی بین سنگهای تپه مخفی شویم» از زیر درختان خارج شده و به طرف تپه حرکت...
-
کتابهای مورد علاقه(بازی)
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 22:16
بسم الله الرحمن الرحیم سلام! برادر گرامی علیرضا در وبلاگشون مرقوم فرموده اند: دوست خوبمون مهرگان، یه بازی راه انداختن که از ما هم خواستن شریک بشیم ، پس ما هم لبیک گفتیم! روند کا ر به اینصورت شرح داده شده که اسم هفت کتاب مورد علاقه رو بنویسیم و از هفت دوست هم دعوت کنیم که در وبلاگشون مثل این بازی رو انجام بدن! باید...
-
تپه برهانی ـ ۲۱
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1388 23:13
از آن روز که تصمیم به حضور در جبهه را در سر پرورانیدم، بزرگترین انگیزه ام، شرکت در نهضت حسینی و لبیک گفتن به پیامی بود که اباعبدالله(ع) و یارانش، چهارده قرن پیش، فریاد کردند. همیشه به خود می گفتم که نمی شود در خاطرۀ حماسۀ حسینی مثل باران گریست و سیاه پوشید و به سر و سینه زد اما در وقت یاری دین حسین(ع) به گوشه ای خزید...
-
اضطراب فرمانده و لبخند فرمانده کل قوا
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 20:16
بازخوانی «فردا» از سفرنامه رهبر به سیستان؛ سال 1381، رهبر انقلاب در سفر به سیستان و بلوچستان از نزدیک شاهد مانور جنگندههای اف-چهار بر آسمان این استان و خلیج فارس بودند. مانوری که به دلیل حساسیت منطقه حتی در شرایط عادی از سوی نیروهای جمهوری اسلامی ایران صورت نمیگیرد. درحالیکه فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی ایران، روز...